🕸ث) انكار دعاوى
🔹فداك روحى
ج) اعدام مخبط
روى آنها به طرف ديوار بود ولى ملا محمد على به سر دسته مذكور التماس مى كرد كه روى او را به طرف تيراندازان برگردانند، تا تيرهائى را كه به سوى او مى آيد ببيند او هم خواهشش را قبول كرد.
باز خواهش كرد كه صورتش را مقابل پاى باب قرار بدهد ولى اين خواهشش پذيرفته نشد.
آنگاه فرمانده كل فوج يعنى سام خان فرمان پيش فنگ داد و سربازان تفنگها را به شكل سلام بلند كردند. مردم همه سكوت كردند، چنانكه گويا نفسها قطع شده بود، دلها به طپش افتاد، بندها به لرزه درآمد، صدائى مانند صداى مگس شنيده مى شد و چنان سكوت بر مردم حكومت پيدا كرد كه گويا مرغ بر سر آنها نشسته بود. دلها و نبضها چنان به زدن افتاد كه نزديك بود ضربانات آنها شنيده شود. در اين هنگام سام خان به رئيس دربانان والى كه حكم اعدام را در دست داشت نگاه كرد و او اشاره به تنفيذ حكم كرد، پس سام خان فرمانده فوج به صداى نظامى به سركرده صد نفرى اشاره كرد و فرمان تيراندازى از صف اول داد.
آنگاه صداى تيرها بلند گرديد و دود فضاى ميدان را فرا گرفت وقتى دودها بر طرف شد، معلوم شد كه ملا محمد على تير خورده است. ولى در اين حال باب را صدا مى زد و چنين مى گفت: آقاى من آيا از من راضى شدى؟
اما باب پس تير به طناب وى خورده، طناب بريده شده و او به زمين افتاده بود و فورى بدرون يكى از حجره هاى سربازخانه كه نزديك محل سقوط وى بود، فرار كرده و در آنجا پنهان شده بود.
تماشاچيان و سربازان از زيادى دود نتوانستند سقوط باب و فرارش را ببينند. و چون مردم باب را نديدند، فريادشان بلند شد و در وهم و خيال افتادند، پيش خود چنين فكر مى كردند: آيا باب به هوا پرواز كرده؟ آيا به آسمان بالا رفته؟ آيا از نظرها غائب شده؟
سركرده فوج و سرجوخه هاى لشكر از هيجان مردم و هجوم آنها به وحشت و اضطراب افتادند، لاجرم سام خان فرمان داد تا نظاميان خط سه گوش نظامى تشكيل دادند و بدين واسطه جلو هجوم مردم را گرفت، آنگاه سركردگان فوج را در فشار گذاشت تا حجرات ميدان را بگردند و باب را پيدا كنند.
📗 بهائیان، نجفی، محمد باقر،ص۲۵۴
#بهائیت
#انکار_دعاوی
🚫
@bahaiyat🚫