🦋🌼🍃🦋🌺🍃🦋🌸🍃🦋🌷
🌷
🌼 «بسم اللّه الرَّحمن الرَّحیم»🌼
🍀
#شعر منثور«طلوع سبز
#محمّد»🍀
🌸🦋💐(صلی الله علیه واله وسلم)💐🦋🌺
🔻قسمت اوّل؛
🌚...وجهان
سياهترين شب يلدايی خويش را سپري میكرد!
و انسان سنگينترين فصل غربت را!
سينهٔ سوزان صحرا در حسرت قطرهای آه میكشيد!
گلشن عالم از دود گناهان آدم گلخنی دهشتزا مینمود!
شهر گند شهوت می داشت!
وكوچهها بوی وحشت!
واز بامها نالهی بوم بر میخاست!
🌑 در رگهای شهر شب ، شرنگ مرگ جاری بود!
بر چهرهاش گرد ماتم نشسته!
و بر سر درختان غبار غربت و اندوه سنگينی میكرد!
دود آه مظلومان سر به كاخ آسمان میساييد!
و بر سفرهٔ دل دردمندان قوتی جز زقّوم ظلم ديده نميشد!
در بيشهٔ فرياد ، سكوتی دهشتزا حكمفرما بود!
و گهگاه جز مويهٔ قمريان اندوه
آوایی به گوش نمی رسيد!
🍂 قناتها خشكيده بودند!
و در چاهساران كبوتران وحشی ، نغمهٔ غم میزدند!
در گلستان غزل، هَزاران شيدا عشق را فراموش كرده!
و در لالهزار سحر
سينه سرخان سر در پَر خويش فرو برده بودند!
در گلشن راز نجوایی نبود!
برتاب شاخهها
گنجشكی نمیرقصيد!
و قشقرق شادی گنجشكها برپا نبود!
شانه سری گيسوی درختی را زينت نمیداد!
چكاوكی در عشق گلی ، سينه چاک نمیزد!
و دست نسيم ، زلف چمن را ، نوازش نمیكرد!
🥀 از نيستان غربت نواي غم
و از كاروان هستي آهنگ ماتم
به گوش ميرسيد.
پرندهای ، عشق پريدن!
بيايانی ، حال روييدن!
باغی ، دماغ بوييدن!
چشمهای ، شوق جوشيدن!
آهويی ، امان غنودن!
وميوهای ، مهلت رسيدن ، نداشت!
غنچهها ، نشكفته ، داغ پژمردگی میدیدند!
وآلالههای داغ ، در سردی آغوش خاک میآرميدند!
🍁 باری!
روزها با سوزها همراه بود!
و در هيچ دلی
چراغ اميد ، كورسويی نمیزد!
و در اين بعد ازظهر غم انگيز پاييز تاريخ
كه جهان در سياهترين شب هيس وهراس نفس می زد!
وانسان سنگين ترين فصل غربت وبیكسي را سپری میساخت؛
🍀به ناگاه نسيم اُنس
از حضـرات قدس
دريچهاي از سراپردهٔ غيبالغيوب
به سوی آفاق نگران حسرت گشود!
و نوری از چشمه سار نور
در ظلمت خاك وزيدن گرفت!
توفان لطف سرمدی
از اقيانوس موّاج و بيكران رحمت لايتناهي ربّاني
دُرّی يتيم ، از صدف غيرت به ساحل وجود افكند!
درّی كه از تلألؤاش چشم صيرفيان دهر برق زد!
و دل دردمندان شهر روشن گشت!
💐 نگاری آمد ، از نگارستان ملكوت!
و مردی رسيد، از مردستان جبروت!
صنمی كه با يك كرشمهاش بازار بتان شكست گرفت!
دلبری كه لعل لبانش رونق قنادّان برد!
و دلداری كه مشك گيسوانش دكّه عطاران بست!
مهری كه با طلوعش؛
شراب نور در رگهاي منجمد شهر شب جاری كرد!
و چراغ لاله در دامن سياه دشت شب روشن ساخت!
گلعذاری كه از عرق پاک جبينش؛
صد هزار باغ گل محمّدی(ص) جوشيد!
🦋كسی كه با آمدنش در عالم و آدم شور و ولوله افتاد!
و شكوفهٔ شادی در باغ چهرهها شكوفا شد!
فرشتگان سپيد پوش آسمانی
هلهله كنان به ميهمانی زمينيان آمدند!
و عطر آواز بال جبرئيل امين در جهان پيچيد!
دختران خنياگر آسمانی
شورانگيزترين آوازها را سر دادند!
وحوريان بهشت
دست افشان و پاكوبان سرانداختند!
🌼وجهان طلوع سبز محمّد(ص)را جشن گرفت!
وبدينسان آفتاب ناب محمّدی (ص)
از گريبان كوهساران بيفرياد سرمدی ، سرزد!
وجهان را به طلعت دل آرایش روشن ساخت!
و عطر بکرش در آفاق و انفاس عالم پيچيد!
🍎 نگاری رسيد كه؛ مكتب نرفته
به غمزه مسأله آموز صد مدرّس شد!
و مردی آمد كه هزار چشمهٔ خورشيد در نگاهش بود!
🌸 بهاری كه در نخستين صبح تنفسش
زمين و آسمان تنفّس كرد!
ستارهای كه در طليعهٔ طلوعش
آتشكدهٔ هزارهٔ فتنه ، به خموشی گرایید!
آفتابی كه از هرم نفسش
برکههای فريب خشكيد!
ماهی كه از طاق ابروانش
بر طاق كسری شكست افتاد!
🍏محبوب چهارده سالهای كه به يُمن مقدمش
چهارده كنگره از كاخ استبداد ، فرو ريخت!
مردی كه؛ رؤيايش ، خواب از سرخفتگان پرانيد!
هيبتش ، پشت مستكبران را لرزانيد!
و از همتش
آه از نهاد شيطان برآمد!
🌞كوهسار بلندی كه از سينهاش
چشمههای مهتاب میتراويد!
و در دامنش گلهای معرفت میجوشيد!
دختركان بکر عصمت هر صبح و شام
كوزهٔ دل را از زلال آن چشمه سار نور لبريز میكردند!
و آهوان وحشي معصوم
در دامن مرغزار مهر او میغنودند!
و فرشتگان عرش؛
در زلال آبشار بلند قنوتش شستشو ميكردند!
بامدادان وشامگاهان
كه رايحهٔ بهشتی اذانش
فضا را آكنده میساخت!
🦋 پروانههای شيدا
در حريم مقدس شمع وجودش در طواف میشدند!
و در شعله آواز آسمانيش پر میسوختند!
ودر صفوفي مرصوص
در محراب ابروانش مبهوت میشدند!
و از نيلوفر گيسوانش مدهوش!
و چون بر خاک میافتادند!
و با حبلالمتين دستار بلند عشق او
تا بام عرش عروج میكردند!
⏪ ادامه...(۲)
❤️ ابوالفضل فیروزی(نی نوا)
🦋
@banavayeneynava
🏵🍃🦋🌼🍃🦋🌸🍃🦋🌺🍃🦋🌷