مکان: اینجا
همون جایی که قشنگترین لحظات پر کردن
#تفسیر_صدای_حرم را باهاش تجربه کردم …
از اون دو در ورودی چهار طاق بزرگ که وارد میشوی
که بروی سمت ضریح ،
درست کنار دیوار سمت راست
حدودا ده قدمی همان انگورهای معروف نجف،
چسبیده به در .
و اما بعد :
فاطمه دیشب عکس گذاشته بود از کرمان
و زیرش نوشته بود از ۴ روز مانده به سالگرد .
و من دلم لرزید و باهمون دل لرزون اومدم
همین کنج شیرین حرم کز کردم.
تو خیالم مثل یک دختر سه ساله که هم میخواد چیزی بخواد از باباش و هم میخواد باباش نگه نه و هم میدونه اون چیز چیز کمی نیست، پاهایم را جمعتر کردم و شروع کردم:
من مثل فاطمه و خیلی از فاطمههایی که بعد رفتن حاج قاسم دلشون قرار نگرفت کرمان نیستم من نجفم
#حضرت_پدر
چند روز پیش یکی از همان هزاران هزار عاشقی که وقتی عکس از حرمتونمیزارم کلیییی میان از داستان دلتنگیهاشون از شما میگن....
از کرمان پیام داد.
و بی آنکه حواسم باشه نزدیک سالگرد حاج قاسمِ بهش گفتم: ((خوشبحالت،
من، از شهادت حاج قاسم که در ایام سختی از زندگیم بود آرزو داشتم بیام کرمان و این آرزو هنوز با منه … )) و چقدر بش التماس کردم اونجا از من یادکنه پیش حاج قاسم .
حالا امشب ازتو التماس میکنم کمک کنی که
ی کاری کنم تو نجف برای حاج قاسم …
من خودم شنیدم از مردمشون
که عراق کم نه خیلیییییی نیاز داشت
به اون مرد و زشته ما ایرانیها کاری نکنیم …
برای یاد اون بزرگ مرد.
میشه خودت همهچیش را جور کنی که بوی حاج قاسم از عکس دیوار خونههای عراقیها بازم بپیچه تو کوچههای نجف ….
بلکه کمی دلمون قرار بگیره از اون همه بیقراری
۱:۲۱ اون جمعهی تلخ😭😭😭
✍️جای این دلنوشته ای که دیشب ساعت ۲ بامداد نوشتم مثل خیلی از دلنوشتههای دیگهام باید توی خلوت باشه،
ولی دلم میخواست اینجا منتشر کنم که بگم ، واقعا معتقدم همه باید دعا کنیم که بتونیم برای اون بزرگ مرد کاری کنیم.
من تو حرم تو همون کنج برای همهی این جمع خواستم.
شما هم بخواید باشه؟
✍
#محدثه_بانکی #جان_فدا
#دلنوشته_های_ایوان_نجف
https://eitaa.com/banki_mohadeseh