مسئول حزب جمهوری امیرکلا مشخص شد؛ علیرضا نوربخش، از فعالان انقلاب که عموما تظاهرات شهری را او هماهنگ و رهبری می کرد. برای ما خانم ها یک مسئول معرفی کردند؛ گوهر پورعباسی که فرهنگی بود و معلم زبان، در مدارس امیرکلا و پازوار تدریس کرده بود. به اتفاقات روز کاملا اشراف داشت و چقدر این دانستن هایش در آن سن وسال برای ما جذاب بود. جلسات در روزهای مشخص برگزار می شد. یک جلسه تفسیر قرآن بود؛ سوره های کوچک قرآن را برای ما تفسیر می کردند و بعد جلساتی هم درباره اخبار و اتفاقات روز سیاسی همراه با تحلیل داشتیم. از آن طرف، منافقین هم فعالیت های زیادی داشتند. در خیابان ها می ایستادند و روزنامه ها و خبرنامه های تحلیلی شان را می فروختند و یا رایگان در اختیار هم سنّ و سال های ما قرار می دادند. سخت تر از همه این بود که همکلاسی های خودمان را سر همین چهارراه شهربانی بابل می دیدیم که ایستاده اند و به مردم اعلامیه و روزنامه و خبرنامه های منافقین را می دهند. بیشترین گروهی که تاثیر می گذاشت، همین گروه مجاهدین خلق بود. این طرف، ما با خط مشی فکری امام، شهید بهشتی و شهید مطهری بودیم و آن طرف، آن ها دنباله ور مسعود رجوی و بنی صدر و آدم هایی از این دست بودند.