🌟💐🌟💐🌟💐🌟💐🌟💐🌟
💐🌟💐🌟💐🌟💐🌟💐🌟
🌟💐🌟💐🌟💐🌟💐🌟
💐🌟💐🌟💐🌟💐🌟
🌟💐🌟💐🌟💐🌟
💐🌟💐🌟💐🌟
🌟💐🌟💐🌟
💐🌟💐🌟
🌟💐🌟
💐🌟
🌟
#پارت2
🌟تمام تو، سَهم من💐
دستش رو گرفت و عصبی گوشهای کشید و با حرص تو چشمهاش نگاه کرد. لیلا تلاش کرد دستش رو از دست سارا بیرون بکشه اما بیفایده بود.
با غیض گفت:
_ من نبودن مجید رو از چشم تو و امیر میبینم.
سارا نیمنگاهی به من که منتظرش ایستاده بودم انداخت و آروم طوری که مثلاً نشنوم گفت:
_ بذار بعداً با هم حرف می زنیم؛ اینجا تو محیط دانشگاه جاش نیست.
نزدیک بودن بهشون رو جایز ندونستم و قدمی ازشون فاصله گرفتم.
لیلا عصبیتر از این حرفها بود که بخواد تن صداش رو پایین بیاره تا من نشنوم.
_ بعدنی وجود نداره. من میرم سراغ پلیس، همه چی رو میگم. زندان رفتن رو به جون میخرم ولی باید تکلیف مجید معلوم بشه.
_ الان به من چه ربطی داره؟ تو خودت میدونی من دلم با این کار نبود و بهزور اومدم. شاید مجید ترسیده در رفته یه گوشهای تا آبها از آسیاب بیفته...
لیلا موفق شد دستش رو از دست سارا بیرون بکشه.
_ با این حرفت بیشتر بهت مشکوک شدم؛ همه میدونن که مجید بدون اطلاع من آب هم نمیخوره. من راضیش کردم همراهمون بیاد؛ الان بی من کجا رفته!
_ به روح بابام من نمیدونم مجید کجاست. میدونی که بابام خیلی برام عزیزه؛ هنوز لباس مشکیش رو در نیاوردم. قسم خوردم که باور کنی.
لیلا درمونده به اطراف نگاه کرد. اشک از چشمهاش پایین ریخت.
_ پس کجا رفته؟
سارا صورتش رو بوسید.
_ صبر کن دختر خوب! خودش پیداش میشه.
یه وقت جلوی امیر حرفی از پلیس نزنی؛ تهدید هم عصبیش میکنه. خودت میدونی من از اول هم راضی نبودم، به زور اومدم.
_ نه نمیگم؛ فقط دعا کن پیدا شه. گوشیش رو هم خاموش کرده.
_ بهت قول میدم سروکلهاش تا آخر هفته پیدا بشه.
از حرفاشون چیزی سر در نیاوردم. بیشتر حواسم به مراسم خواستگاری امشبِ که به اجبار مامان مثل دفعههای قبل باید حضور داشته باشم.
نگاهم رو ازشون گرفتم. با دیدن امیر که از ته سالن سمتشون میاومد، حس کردم باید به سارا اطلاع بدم. سر چرخوندم و رو به سارا که به لیلا نگاه میکرد گفتم:
_ امیر داره میاد.
هر دو از ترس خودشون رو جمع و جور کردند. لیلا گفت:
_ عصبی شدم یه حرفی زدم، تو رو خدا بهش نگی!
_ نه مگه دیوونه شدم.
امیر نگاهی به جمع سه نفرمون انداخت و با چشم غره به سارا گفت:
_ یه ساعت جلوی در منتظرتم؛ نمیخوای بیای؟
🌟💐🌟💐🌟💐🌟💐🌟💐
💐🌟
@behestiyan 💐🌟
🌟💐🌟💐🌟💐🌟💐🌟💐
🌟تمام تو، سهم من💐
نویسنده فاطمه علیکرم.
هدی بانو
🌟براساس واقعیت💐
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
🌟
💐🌟
🌟💐🌟
💐🌟💐🌟
🌟💐🌟💐🌟
💐🌟💐🌟💐🌟
🌟💐🌟💐🌟💐🌟
💐🌟💐🌟💐🌟💐🌟
🌟💐🌟💐🌟💐🌟💐🌟
💐🌟💐🌟💐🌟💐🌟💐🌟
🌟💐🌟💐🌟💐🌟💐🌟💐🌟