🍂💫🍂💫🍂💫🍂
💫🍂💫🍂💫🍂
🍂💫🍂💫🍂
💫🍂💫🍂
🍂💫🍂
💫🍂
🍂
#پارت128
💫کنار تو بودن زیباست💫
نفس سنگینی کشیدم و پله ها رو پایین رفتم. پشت سر مهدیه وارد شدم و چادرم رو درآوردم و رو به خاله سلام دادم
برعکس لحنش پشت سرم، حسابی تحویلم گرفت
_سلام دختر قشنگم. خسته نباشی.
همیشه برای اینکه جو خونه آروم بگیره خودش رو به بیخیالی میزنه. مطمعنم اگر مرتضی نبود الان کلی سرم غر میزد.
مرتضی سمت اتاق رفت و درش رو بست.مهدیه جلو اومد و کنارگوشم گفت
_غزال برو تو اتاق بهش بگو ببخشید بزار تموم شه
ابروهام از تعجب بالا رفت
_چرا بگم ببخشید!
_میدونم به کسی ربطی نداره ولی بهت گفتم برای آرامش دل خودت و مامانم با مرتضی راه بیا. من اخلاقش رو میدونم تو یه ببخشید بهش بگی آروم میگیره
به در اتاقی که مرتضی داخلش رفت نگاه کردم و رو به مهدیه گفتم
_خودش گفت بهم بگی ازش عذرخواهی کنم؟
رنگ نگاه مهدیه دلخور شد
_مگه عقده داره!
نگاهش رو به حالت قهر ازم گرفت
_خب نگو. من به خاطر خودت میگم
خواست سمت آشپزخونه بره که دستش رو گرفتم
_قهر نکن. باشه الان میرم پیشش
لبخند روی صورتش پهن شد
_پس صبر کن یه لیوان آب بدم براش ببری
کیف و چادرم رو گوشهای گذاشتم. با سیاست مهدیه درسته همه چیز آروم میشه ولی روز به روز مرتضی پرو تر میشه
مهدیه لیوان آب رو سمتم گرفتم و ذوق زده گفت
_زود باش
درمونده نگاهش کردم
_تو رو خدا دو دل نشو. برو بزار اونم اعصابش آروم بگیره
لیوان آب رو ازش گرفتم و همزمان در اتاق باز شد و مرتضی با اخم بیرون اومد
_من برمیگردم مغازه
بیرون رفت و در رو کمی بهم کوبید. مریضه، به من میگه بیا کارت دارم بعد ول میکنه میره! مهدیه گفت
_دنبالش برو تو حیاط
لیوان رو سمتش گرفتم
_دیگه رفت. باشه برای شب
دلخور لیوان رو سمتم هول داد
_تا شب اعصابش خراب میشه. برو دیگه
کلافه گفتم
_وای مهدیه ول کن دیگه من الان...
دستش رو روی دهنم گذاشت
_من به خاطر تو زندگیم رو ول کردم اومدم اینجا! تو هم به خاطر من برو تا دیر نشده
کلافه نفسم رو بیرون دادم و باشهای گفتم.
در دو باز کردم و بیرون رفتم. مرتضی نزدیک در حیاط بود. برای اینکه بیرون نره صدام رو کمی بلند کردم
_مرتضی...
با تعجب برگشت سمتم ولی فوری اخم رو بین ابروهاش انداخت
دمپایی های مریم رو پوشیدم و چند قدم باقی مونده سمتش رو رفتم.
نگاهی به چشمهاش انداختم و برای اینکه بتونم حرفی که مهدیه مجبورم کرده بزنم، سربزیر شدم.
_چیه؟ زود باش کار دارم.
خدایا کی من رو از اینجا نجات میدی؟
آب دهنمرو به سختی پایین دادم
_چیزه...من...
نفس سنگینی کشیدم زودتر بگم خودم رو راحت کنم
_ببخشید
_چی رو؟
چقدر اینرو داره!
چشمم رو بستمتا با نگاه طلبکارم خرابکاری نکنم
_امروز باید به یکی میگفتم.وقتی دوستام گفتن، نتونستم نه بیارم؛ دیگه بعد کلاس رفتیم
_بعد کلاس! اصلا امروز کلاس داشتید شما!
چشمم رو باز کردم. این از کجا فهمیده کلا کلاس نداشتیم. از خجالت سربزیرتر شدن.
_بخشیدم. بار آخرت باشه
جملهی لج در بیارش رو گفت بیرون رفت و در رو بست. از حرص دلم میخواد لیوان رو بکوبم به در. همهش تقصیر مهدیهست.
پارت زاپاس
وی ای پی راه افتاد😍 شرایط👇
الانپارت ۴۳۰هستیم😋
https://eitaa.com/joinchat/475201981C8aab07ad4f
🖊 : فاطمه علیکرم
🍂 هدیبانو🍂
🚫
#کپیحرام و پیگرد
#قانونی دارد🚫
╔═💫🍂════╗
@behestiyan
╚════💫🍂═╝
💫
🍂💫
💫🍂💫
🍂💫🍂💫
💫🍂💫🍂💫🍂
🍂💫🍂💫🍂💫🍂
💫🍂💫🍂💫🍂💫🍂