💢ترک دنیا
🔰نادرشاه با دو هزار نفر به حوالی نجف رسید، دستور داد لشکریان خارج شهر چادر بزنن، ولی سربازان گروه گروه وارد شهر شده و مردم را اذیت میکردند.
🔸اهالی نجف پیش سید هاشم خارکن رفتند و از وضعیت شکایت کردند، سید سوار الاغش شد و به سوی شاه حرکت کرد، همچنان سواره با الاغ بر شاه وارد شد.
🔹شاه به احترام سید ایستاد و جایش را به او داد، بعد اعتراض سید دستور داد کسی حق ندارد اهالی نجف را اذیت کند.
🔸بعد رو به سربازی کرد و گفت: کیسه طلا به سید بدهید، سید عصای خود را به کیسه زد و گفت: اگراین طلا برای من است که من از این چیزها بی نیازم، چون مخارج یک روزم را دارم.
🔹اما اگر برای الاغ من است که او از من بی نیازتر است، چون غذای او طلا و نقره نیست، کاه و یونجه میخورد که خودم به او میدهم.
🔸شاه لبخندی زد و گفت: چه قدر این سید ترک دنیا کرده.
🔹سید چوب دستی را بالا گرفت و گفت: کار تو بزرگ تر و زاهدانه تر است چون تو ترک آخرت جاودانه را کردهای ولی من ترک دنیای فانی را کردهام.
📎
#کودک_نوجوان
📎
#داستانک
📎
#حکایت
📎
#پند_قند