#دکتری برای
#خواستگار_دختری رفت😍، ولی
#دختر او را رد کرد 😢😢و گفت به
#شرطی قبول میکنم که
مامانت به عروسی نیاید😳!
آن
#جوان در کار خود ماند و پیش یکی از اساتید خود رفت و با خجالت چنین گفت:در سن یک سالگی پدرم مرد 😞و مادرم برای اینکه خرج زندگیمان را تامین کند در خانه های مردم رخت و لباس میشست..
حالا
#دختری که خیلی دوستش دارم♥️ شرط کرده که
فقط بدون حضور مادرم حاضر به ازدواج با من است. گذشته مادرم مرا خجالت زده کرده است.به نظرتان چکار کنم🤔🤔!!
استاد به او گفت:از تو خواسته ای دارم ؛به منزل برو و دست مادرت را بشور، فردا به نزد من بیا و بهت میگم چکار کنی.جوان به منزل رفت و..
ادامه داستان رو تو کانال زیر ببینید😱😱👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3935371281Cd13c109209