#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️
#بیراهه
#پارت69
.
تا اسم مطهره اومد خشکم زد و گفتم چطور؟! لبخندی محو زد و گفت تو بگو تا من بگم! با دلواپسی گفتم دوستم مطهره است دیگه! چند بار برات ازش تعریف کردم یادت نیست؟! خمیازه ای کشید و گفت اوف تو بگو دیشب چی خوردی عشقم من یادم میاد؟! با حرص گفتم احمد میگی جریان چیه؟! گفت هیچی یه خانمه امروز بهم زنگ زد و بعد از کلی احوالپرسی گفت مطهره هستم دوست صمیمی سارا میخوام شماره خونه اش رو بهم بدی و از این حرفا...پریدم تو حرفش و با کنجکاوی گفتم خوب؟! در حالی روی زمین ولو شده بود و امید از سر و کله اش بالا میرفت گفت خوب هیچی دیگه! شماره خونه رو دادم! یهویی تمام وجودم خشم شد و سریع رفتم آشپزخونه و مشغول شدم تا کمی از شدت غضبم فروکش کنه که احمد اومد و گفت چت شد عشقم؟! بدت میاد ازش؟! با حرص و اخم گفتم نه! حوصله اش رو ندارم ...با شیطنت گفت اما بهش می اومد خانم خوبی باشه! مطمن بودم داره سر به سرم میزاره چون احمد زیاد از این کارها میکرد ولی سرخ شدم و با خشم گفتم بیخود! اصلا چرا تو باید درباره زن مردم نظر بدی؟! اصلا از کجا میشناسیش که نظر میدی؟! فهمید ناراحت شدم، دستپاچه پرید تو حرفم و گفت باشه باشه عزیزم چرا اینطوری میکنی؟! والا تو رو نمیشه دست به اعصابت زد! با کلامی مالامال از خشم و بغض گفتم نه نمیشه چون اعصاب برام نزاشتی احمد! نمیدونم دور و برم چه خبره؟! چرا من تو زندگی با تو باید اینقدر ستم بکشم؟! اینو گفتم و بغض امونم نداد و رفتم اتاق و درم بستم و صدای گریه امید که با دعوای من و احمد بیگانه بود به گوش میرسید! همواره تو زندگی سعی میکردم با احمد جر و بحثی هم داشته باشم توی خلوتمون باشه که بچم آسیب نبینه اما اون روز دیگه نتونستم تحمل کنم و آتش خشمم فوران کرد و توی اتاق بلند بلند گریه کردم و احمد اومد پشت در و چند بار دلجویانه گفت بابا عشقم چرا تو اینطوری هستی؟! چرا حساس شدی؟! باور کن عشق اول و آخر من تویی و من جز تو هیشکی رو توی قلبم ندارم! بابا به خدا شماره خونه رو بهش ندادم فقط گفتم شما شماره بدید میگم سارا خانم بهتون زنگ بزنن آخه انگار شماره منو از علیرضا برادرت گرفته بود و اونهام میدونستن تو دوست نداری باهاش در ارتباط باشی بهش گفته بودن خونه خودمون تلفن نداره منم همینو گفتم که ضایع نباشه دیگه ام به خاطر تو جوابش رو نمیدم!خلاصه اینقدر گفت ولی من دلم صاف نشد تا اینکه گفت تو شکاک شدی سارا همش هم به خاطر حرف های صد من یه غاز اون مردک روانی هست