🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊
#خاطرات_آزادگان
آخرین روز سربازی در ایران
نخستین روز اسارت در بغداد
#قسمت_بیست_و_دوم
رنگم مثل گچ سفید شد. هیچ کاری نمی تونستم بکنم، فقط گفتم: «به خدا همه اینها دروغ است. من در عمرم به مریوان نرفته ام. هیچ کسی را هم از حزب شما نکشته ام». یک نفر که رئیسشان بود گفت: «حکم اعدامت صادر شده و چند دقیقه بعد هم اجرا می شود اگه دفاعی چیزی داری بگو».
مرا به دیوار چسباندند و آماده کردند تا تیربارانم کنند. چند نفر مسلح روبرویم ایستادند. یکی که فرمانده بود دستور داد مرا سر پا نگه دارند و آماده شلیک شوند. توان ایستادن نداشتم و هربار می افتادم .
نیم ساعتی گذشت و چون توان ایستادن نداشتم کف حیاط افتاده بودم. یکمرتبه سرو صدای زیادی در ساختمان به پا شد. فریادهای رئیس هم که حالت صدای خاصی داشت مدام شنیده می شد. فرمانده مرا رها کرد و رفت داخل ساختمان. چند دقیقه بعد افراد مسلح را هم با خودشوان بردند. اعدام من منتفی شد.
خلاصه بعد از شکنجه های زیاد زمان اجرا شدن حکم اعدام نمی دانم چه شد و چه گذشت بر دموکرات ها که اعدامم را به عقب انداخت.
راوی :
#آزاده_سرافراز
#سید_رضا_موسوی
#یاد_باد
#آن_روزگاران
#یاد_باد
🕊
@dashtejonoon1🕊🌹