🐈 داستان تخیلی پسر گربه ای 🐈 🐈 🐈 قسمت ۲۸ 🐈 🐈 🐈 🇮🇷 شکارچی هندی ، مادو نام داشت . 🇮🇷 با رفیق عربستانی اش ، که فهد نام داشت 🇮🇷 در حال لیست کردن گربه های جدید بودند . 🇮🇷 فهد در حال نوشتن بود ، 🇮🇷 که با لهجه عربی به مادو گفت : 🌟 نمی خوای به حسن علی بگی که چه بلائی سر دخترش آوردی ؟! 🔥 مادو گفت : 🔥 بازم که شروع کردی ؟! 🔥 قبلاً راجع به این موضوع ، با هم صحبت کردیم . 🔥 پس لطفا ادامه نده . 🌟 فهد گفت : 🌟 ببین مادو‌ ! پنج ساله که خواب راحت ندارم 🌟 عذاب وجدان ، داره منو از پا در میاره 🌟 اگه تو نگی ، 🌟 شاید عذاب وجدانم منو مجبور کنه 🌟 که برم پیش پلیس یا حسن علی ، 🌟 و اونوقت همه چی رو میگم . 🇮🇷 فرامرز ، هنوز حسن علی را ندیده بود . 🇮🇷 اما در لابلای حرفهای فهد و مادو ، 🇮🇷 و حرفهایی که از خریداران گربه ها ، 🇮🇷 و دوستان مادو شنیده بود ، 🇮🇷 به خباثت های شکارچی هندی ، 🇮🇷 و مظلومیت حسن علی ، پی برد . 🇮🇷 و همچنین فهمید که مادو ، 🇮🇷 بلائی سر دختر حسن علی آورده ، 🇮🇷 اما غیر از خود مادو ، 🇮🇷 هیچ کس از نوع کشتن آن دخترک ، 🇮🇷 و از مکان جنازه اش خبر ندارد ؛ 🇮🇷 فهد نیز می داند که آن دخترک مرده است . 🇮🇷 ولی از جنازه اش ، خبری نداشت . 🇮🇷 حسن علی و دیگران فکر می کنند 🇮🇷 که دخترک گم شده است . 🇮🇷 به خاطر همین حسن علی همچنان ، 🇮🇷 منتظر پیدا شدن دخترش بود . 🇮🇷 و برای پیدا کردن او نیز ، نذر کرد ، 🇮🇷 که شب های جمعه ، به نیت امام زمان عج ، 🇮🇷 به فقرا ، غذا و پول بدهد . 🇮🇷 مادو ، خدمتکار یک مرد کویتی پولدار ، 🇮🇷 به نام حسن علی بود . 🇮🇷 حسن علی ، مردی مومن و خداترس است . 🇮🇷 مثل پدر و مادرش ، شیعه دوازده امامی بود . 🇮🇷 پولدار بود ولی پولش را ، 🇮🇷 در راه خدا و کمک به فقرا خرج می کرد . 🇮🇷 دخترش پنج سال پیش ، گم شده است . 🇮🇷 و کسی از او خبری نداشت . 🇮🇷 اما هیچ وقت ، لب به شکایت باز نکرد . 🇮🇷 ولی همیشه و همه جا ، سراغ دخترش را ، 🇮🇷 از مردم و همسایه ها و پلیس می گرفت . 🐈 ادامه دارد ... 🐈 📚 نویسنده : حامد طرفی 🎼 @dastan_o_roman 🇮🇷 @amoomolla