🐈 داستان تخیلی پسر گربه ای 🐈 🐈 🐈 قسمت ۴۹ 🐈 🐈 🐈 🇮🇷 فرامرز و اسماعیل ، 🇮🇷 صورت خود را پوشاندند 🇮🇷 و به طرف دفتر مدیریت رفتند . 🇮🇷 درب دفتر مدیر ، 🇮🇷 دارای قفلهای فوق پیشرفته بود . 🇮🇷 فرامرز ، از پدر خلافکارش ، 🇮🇷 طریقه باز کردن انواع قفل ها را آموخته بود 🇮🇷 به خاطر همین ، 🇮🇷 همه تلاش خود را کرد ، 🇮🇷 تا بتواند قفل های در را باز کند . 🇮🇷 اما بعد از تلاش زیاد ، 🇮🇷 نتوانست آن در را باز کند . 🇮🇷 تا اینکه دوباره گربه شد . 🇮🇷 و کارمندان شرکت ، یکی یکی می آمدند . 🇮🇷 اسماعیل به آبدارخانه رفت 🇮🇷 و فرامرز نیز ، به طرف انباری فرار کرد . 🇮🇷 هنگام نماز مغرب ، فرامرز و اسماعیل ، 🇮🇷 وضو گرفتند و نمازشان را خواندند ؛ 🇮🇷 سپس صورتشان را پوشاندند 🇮🇷 و دوباره به طرف دفتر مدیر رفتند . 🇮🇷 فرامرز ، باز هم تلاش کرد 🇮🇷 تا درب دفتر مدیریت را باز نماید . 🇮🇷 بعد از نیم ساعت موفق شد در را باز کند 🇮🇷 سپس گاو صندوق را باز کرد 🇮🇷 و اسناد و مدارک را از آنجا بیرون آورد 🇮🇷 اما به پولها و چکها و سفته ها ، دست نزد . 🇮🇷 فرامرز ، نام همه رستوران ها ، هتل ها ، 🇮🇷 مهمان سراها و موسساتی که ، 🇮🇷 زیر نظر همین شرکت فعالیت می کنند را ، 🇮🇷 در آورد . 🇮🇷 و نام رقیبان و دشمنان این شرکت را نیز ، 🇮🇷 پیدا کرد . 🇮🇷 این شرکت ها ، 🇮🇷 فاسدترین و جنایتکارترین شرکتهای چین بودند . 🇮🇷 که در واردات مواد مخدر و اسلحه ، 🇮🇷 قاچاق جنین و کودک و جنازه های انسانها ، 🇮🇷 و... فعالیت می کردند . 🇮🇷 آنها به راحتی آدم می کشتند 🇮🇷 و گوشت آدمها را ، 🇮🇷 با گوشت گاو و گوسفند مخلوط می کردند 🇮🇷 و به مردم می فروختند . 🇮🇷 هر وقت پلیس مرکزی چین ، 🇮🇷 حکم بازداشت افراد و مدیران آن شرکت ها را ، 🇮🇷 می گرفت ، 🇮🇷 وکیلان بلند پایه این شرکت ها ، 🇮🇷 با استفاده از نفوذ و تهدید و تطمیع ، 🇮🇷 پرونده را مختومه می کردند . 🇮🇷 فرامرز به اسماعیل گفت : 🐈 تنهایی نمی تونیم با همه آنها مبارزه کنیم 🐈 پس بهتره ، اونارو به جون هم بندازیم 🐈 باید کاری کنیم 🐈 که خودشون همدیگرو بکشند . 🐈 بی زحمت 🐈 چندتا کاغذ به زبان چینی برام بنویس 🇮🇷 اسماعیل گفت : چی بنویسم ؟! 🐈 ادامه دارد ... 🐈 📚 نویسنده : حامد طرفی 📚 @dastan_o_roman 🇮🇷 @amoomolla