🍂 دشت آزادگان در روزهای شروع جنگ ۴ ┄┅┅❀┅┅┄ 🔸 شوهرم نقل می کرد که سربازان دشمن از نام دکتر چمران می هراسیدند و بدون مقاومت صحنه نبرد را ترک نموده می‌گریختند. هر شب اسلحه فراوان می آوردند و حتی لباس و اورکت نظامی هم از سربازان دشمن می‌گرفتند و گاهی مواد غذایی و حبوبات و انواع غذاهای بسته بندی شده همراه خود می آوردند. شهید چمران می‌گفت خواهر دیگر زحمت پخت و پز را نکش. ما از این افراد بی خبر از خدا مواد غذایی غنیمتی می گیریم و می آوریم. قبل از آمدن شهید چمران قوای عراقی سنگر نمی خواستند ولی با آمدن شهید دکتر چمران ترس آنها را فرا گرفته بود، زیرا غافلگیرانه شهید چمران و نیروهایش بر سر آنان یورش می بردند و تلفاتشان روز به روز زیادتر می شد. در پی هر عملیاتی که دکتر و نیروهایشان انجام می‌دادند دشمن دیوانه وار مناطق روستایی طراح و حمیدیه را بمباران می‌کرد. بی هدف منوّر می‌انداختند و همه جا را می کوبیدند زیرا اسلحه سنگین آنها خیلی زیاد بود و انفجار گلوله‌های توپها زمین را می لرزانید. روزهای اول جنگ، ترس و رعب از انفجارات را داشتیم. تدریجاً به صداها و انفجارات گلوله ها و موشک ها عادت کردیم و جنگ جزء زندگی ما شد. زیرا خانه ما که محل سازماندهی نیروها بود، در چند خط اول دشمن بود. ما جوری حرکت می کردیم که دشمن ما را نبیند. زیرا با چشمان غير مسلّح هم سربازان دشمن می‌توانستند دقیقاً محل استقرارمان را ببینند، ولی دکتر چمران دستور داده تا محل دید دشمن با حصیر و بوریا و علف کاملاً پوشانده شود. بعد از انجام عملیات شبیخونها دکتر چمران در یکی از اتاقهای خانه می خوابید و به استراحت می پرداخت و یا مستقیماً به اهواز میرفت و سپس به روستای ما می آمد و قبل از هر گونه شبیخون با شوهرم واحمد حلفی و شهید مروانی خلوت میکرد و برنامه و طرح حمله را می کرد و دقیقاً همه چیز را از روی برنامه انجام می‌داد و توصیه به شوهرم می کرد که همه چیز با دقت انجام گیرد. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ادامه دارد از کتاب اهواز در ۸ سال دفاع مقدس حمید طرفی @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂