🍂 🔻  بابا نظر _ ۹۷ شهید محمدحسن نظر نژاد تدوین: مصطفی رحیمی                                 •┈••✾❀○❀✾••┈• 🔻 عملیات کربلای ۵ 🔘 گردانها را ده دوازده روز در آب آموزش دادیم. در منطقه دو قرارگاه احداث کردیم، یکی قرارگاه اصلی لشکر بود که بنه تدارکاتی و اورژانس بهداری و پشتیبانی رزمی در آن قرار داشت، دیگری قرارگاه تاکتیکی که اطلاعات عملیات و فرماندهی در آن مستقر بود. چند سنگر تاکتیکی هم برای پشتیبانی احداث شد. مسؤول پشتیبانی یا جانشین او موظف بود در موقع عملیات، از طریق این سنگر در دسترس فرماندهی لشکر باشد. مسؤول پرسنلی هم در سنگری که در کنار فرماندهی درست کرده بودیم، قرار می گرفت. او کارش تأمین نیرو بود. در موقع عملیات درصد تلفات مشخص و بلافاصله برای جایگزینی اقدام می‌شد. در آن مدت کوتاه، علی پور زحمت طاقت فرسایی را تحمل کرد تا توانست وضعیت قرارگاهها را شکل بدهد. 🔘 دو حمام در قرارگاه اصلی زده شد که یکی از آنها مخصوص مصدومین شیمیایی بود و در اختیار بهداری لشکر قرار گرفت. از جاده شلمچه به طرف اول گمرک، ساختمانی قرار داشت که قبلاً متعلق به اداره گمرک بود. ساختمان دو طبقه و خوبی بود که سقف آن باید درست می شد. یک قسمت را به مصدومین شیمیایی و قسمت دیگر را به مصدومین غیر شیمیایی اختصاص دادیم. حدود ده دوازده لولۀ دوش فقط به مصدومین شیمیایی اختصاص داده شد. حدود ده دوش نیز به نیروهای دیگر. یک حمام هم سرپل نو با دو دوش احداث شده بود که یک دوش برای شیمیایی ها و دیگری برای غیر شیمیایی ها بود. 🔘 قصد از احداث این حمام مداوای مقدماتی مصدومین در مراحل اولیه بود. یک دوش هـم کنار اورژانس و در داخل قرارگاه تاکتیکی برای مصدومین شیمیایی در نظر گرفته شد. می‌دانستیم که در این منطقه دشمن هر چه بمب شیمیایی داشته باشد بر سر ما خواهد ریخت. پنج قبضه مینی کاتیوشا، پانزده قبضه خمپاره ۱۲۰ و دوازده قبضه خمپاره ۸۱ میلی متری پشت خط اول قرار دادیم. نیروی زمینی به هـر لشکر، سهمیه آتش داده بود. واحد مهندسی ما چهارده پانزده دستگاه بلدوزر داشت. در خط، کمتر از امکانات جهاد سازندگی استفاده می‌کردیم. علی پور یک دستگاه گریدر و دو دستگاه غلتک سبک آورده بود. ما از این غلتک ها علاوه بر کوبیدن زمین، به عنوان سنگر استفاده می کردیم. 🔘 در عملیات بدر و در جاده خندق، کیسه گونی روی غلتک می چیدیم و روشنش می‌کردیم. فرمانش را قفل می‌کردیم که منحرف نشود و روی جاده خندق رهایش می‌کردیم و پشت سرش راه می افتادیم. عراقی‌ها تیراندازی می‌کردند و تیر به جلوی غلتک می خورد و کمانه می کرد. وقتی که ما نزدیک آنها می‌‌شدیم مجبور بودند جا را خالی کنند و به ما بدهند! شب نوزده دی فرماندهان واحدهای لشکر و چهار فرمانده گردانهای خط شکن به قرارگاه فرا خوانده شدند تا به آخرین توجیه فرمانده لشکر آقای قاآنی گوش بدهند. فرماندهان یگانهای اطلاعات عملیات، بهداری، ستاد، مهندسی، پشتیبانی گردان انصار و چهار گردان خط شکن در قرارگاه حاضر شدند. آقای قاآنی تذکر لازم را داد. 🔘 زمان خداحافظی فرا رسید. قرار شد نیروها پشت خط بروند. وقتی بچه ها با هم خداحافظی می‌کردند صدای گریه تا بیرون سنگر می آمد. طاقت نیاوردم، از سنگر بیرون آمدم. عده ای از بچه هــا بـا حالتی خداحافظی می‌کردند که انگار باز نخواهند گشت. دستها را به گردن همدیگر انداخته بودند. در تمام دوران جنگ، خداحافظی مثل خداحافظی کربلای پنج ندیدم. آقای قاآنی دستور داد که همراه او پشت خاکریز اول بروم تا عملیات را از دو محور شروع کنیم. برنامه ریزی عین برنامه ریزی عملیات والفجر هشت بود. در خط آتش ما، ده دوازده دستگاه توپ ١٠٦ استقرار پیدا کرده بود. بچه های تخریب هم در جای خودشان قرار گرفته بودند. من و آقای قاآنی به داخل سنگری رفتیم که پشت نهر خین درست کرده بودند. رمز عملیات همیشه از قرارگاه به خط اعلام می‌شد اما در شب عملیات کربلای پنج از خط به قرارگاه اعلام شد. آن شب باران نرمی شروع به باریدن کرد. دلم ریخت. با خودم گفتم: اگر این باران شدت بگیرد، حرکت بچه ها کند می‌شود.        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ نشر همراه با لینک کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂