🍂 🔻  هنگ سوم | ۱۴ خاطرات اسیر عراقی دکتر مجتبی الحسینی ‌‌‍‌‎‌┄═ ◍⃟🌺 ◍⃟🌸 ◍⃟🌻═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔸 نیروهای محور ما هنگام پیشروی به سمت پادگان حمید، برخورد ساده ای با یکی از گروهانهای تانک لشکر ۹۲ زرهی ایران پیدا کردند که در نتیجه این گروهان به سمت اهواز عقب نشینی کرد. نیروهای ما به آسانی به سوی سواحل رودخانه کارون پیشروی کرده و از طریق جاده استراتژیک اهواز - خرمشهر راه خود را به طرف اهواز ادامه دادند. با سقوط این راه نیروهای مدافع خرمشهر تاب مقاومت را از دست دادند. محاصره شهر تنگتر شد. بسیاری از روستاهای حومه شهر خرمشهر سقوط کردند و فرمانده تیپ، سرهنگ ستاد «جواد اسعد شیتنه» اهالی این روستاها را مخیر کرد یا به اهواز بروند و یا پشت سر واحدهای عراقی باقی بمانند. بسیاری از آنها راهی اهواز شدند. نیروهای ما در ادامه پیشروی وارد جنگل جنوب اهواز شدند. در آنجا برخوردی بین ارتش عراق و نیروهای مردمی ایران صورت گرفت. در حقیقت اولین برخورد نیروهای ما بود که طی آن، مدافعین با دلاوری و حماسه ای کم نظیر پیشروی نیروهای ما را سد کرده و آنها را مجبور به عقب نشینی و خروج از جنگل کردند. در جریان این درگیری تانک فرمانده تیپ هدف قرار گرفت و بیسم چی او مجروح شد که من شخصاً او را در روز ۲۷ سپتامبر ۱۹۸۰ / ۵ مهر ۱۳۵۹ به پشت خط انتقال دادم. این ضربه از نظر روحی بسیار شدید و موثر بود به طوری که بقیه تانکهای عراقی از صحنه گریختند و فرماندهان تیپ مجبور شدند با سلاح کمری خود به سوی فراریان تیراندازی کنند. بالاخره به نیروها دستور دادند به خارج از جنگل عقب نشینی کنند و در یک خط دفاعی ممتد از «بقعه سیدطاهر» در جاده استراتژیک تا روستاهای کوهه، کوت، سودای و دب حردان مستقر شوند. در حقیقت دلاوری و پایمردی نیروهای مردمی اولین ضربه ای بود که رویاهای شیرین نیروهای ما را برهم زد و آنها را به صحنه درگیری حقیقی کشانید. با این مقاومت تب و تاب پیروزی و پیشروی سریع چند روزه فروکش کرد. اواخر ماه سپتامبر ۱۹۸۰ / اوایل مهر ماه ۱۳۵۹ در روستای نشوه گزارشات لحظه لحظه فعالیت نیروهایمان را دنبال می‌کردم. هر روزی که می‌گذشت بر تعداد مجروحین و کشته های ما بر اثر حملات زمینی هوایی و عملیات چریکی نیروهای مردمی افزوده می‌شد. اولین حمله ارتش ایران علیه نیروهای ما در روز ۲۹ سپتامبر ۱۹۸۰/ ۷ مهر ۱۳۵۹ توسط یک تیپ از لشکر ۹۲ زرهی صورت گرفت. نبرد بین یگانهای تیپ بیستم و آن تیپ آغاز شد و چند ساعت به طول انجامید. این درگیری با عقب نشینی نیروهای ایرانی و به جا گذاشتن لاشه ١٤ دستگاه تانک و نیز انهدام ۷ دستگاه تانک متعلق به گردان مقداد و کشته و مجروح شدن بیش از دهها نفر خاتمه یافت. سه روز بعد استخوانهای سوخته اجساد خدمه تانکها را آوردند. این استخوانها در داخل صندوقهای مهمات قرار داده شدند. آن منظره به قدری دلخراش بود که حتی نظیر آن را در آزمایشگاه تشریح دانشکده پزشکی نیز ندیده بودم. وارد ماه اکتبر (مهر آبان) شدیم نیروهای ما مدام جابه جا می شدند و گاه و بیگاه ضرباتی می‌خوردند. تا اینکه جمهوری اسلامی رفته رفته نیروهای خود را در مقابل نیروهای ما بسیج کرد؛ حملات زمینی و توپخانه شدت گرفت و پرواز هلیکوپترها آغاز شد. موشکهای ضدزره «تاو» نیز در حجمی گسترده به کار گرفته شدند. بمبارانهای هوایی شبانه را نیز باید به اینها اضافه کرد. شدت گرفتن این حملات زمینی و هوایی اثر منفی زیادی در روحیه افراد ما بر جا می گذاشت و آنها را متحمل خسارات جبران ناپذیری کرد. یعنی در این فاصله جمهوری اسلامی نه تنها توانست جلو پیشروی نیروهای عراقی را سد کند، بلکه آنها را مجبور کرد برای دفاع از خودشان به سنگرهای محکم پناه ببرند. پس از گذشت دو هفته از شروع جنگ، رژیم صدام مطمئن شد که ارتش قادر نیست کاری بیش از این انجام دهد ؛ و این که گردش زمان به نفع آنها نیست. در آن موقع افراد ما به تنها چیزی که فکر می‌کردند این بود که چگونه آتش جنگ فروکش خواهد کرد و چه موقع صلح و آشتی بین دو کشور برقرار خواهد شد؟ این تفکر ناشی از تجربه ما از جنگ‌هایی بود که در آن اعراب علیه اسرائیل شرکت کرده بودند. همین مساله نوعی سستی و رخوت در صفوف نیروهای مهاجم ایجاد کرد.        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ نشر همراه با لینک کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂