🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_دل_دیوانه#561
از مدل حرف زدنش تعجب کردم.
هیچ وقت اینجوری نبود.
اون که خودش گفته بود مشتاقع مازیار رو ببینه
پس چرا اونجوری رفتار کرد.
- پس می بینیمت
- کی و کجا ؟
- ام بذار یه صحبت با مازیار کنم خبر می دم.
نفس صداداری کشید.
- باشه منتظرم.
روز بخیر.
- روز تو ام بخیر.
گوشی رو که قطع کردم مازیار با یه لبخند ملایم نگاهم کرد و گفت :
- فکر کنم خیلی از حضور من استقبال نکرد
خواستم جمعش کنم .
- نه بابا.
این بشر کلا اینجوریه.
اگه حواسش سر جاش نباشه یا سرش شلوغ باشه اینجوری گیج می زنه.
@deledivane#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥