ویرانه❤️‍🔥عشقِ بیگانه🍊💚
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_دل_دیوانه #560 جلوی خودش با علی تماس گرفتم ‌ بعد کلی بوق جواب داد. صداش گرفت
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 از مدل حرف زدنش تعجب کردم. هیچ وقت اینجوری نبود. اون که خودش گفته بود مشتاقع مازیار رو ببینه پس چرا اونجوری رفتار کرد. - پس می بینیمت - کی و کجا ؟ - ام بذار یه صحبت با مازیار کنم خبر می دم. نفس صداداری کشید. - باشه منتظرم. روز بخیر. - روز تو ام بخیر. گوشی رو که قطع کردم مازیار با یه لبخند ملایم نگاهم کرد و گفت : - فکر کنم خیلی از حضور من استقبال نکرد خواستم جمعش کنم . - نه بابا. این بشر کلا اینجوریه. اگه حواسش سر جاش نباشه یا سرش شلوغ باشه اینجوری گیج می زنه. @deledivane 😌😘😍❤️‍🔥