🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃 با عصبانیت نگاهش کردم که حق به جانب گفت: - چیه؟ - این به جای معذرت خواهیته؟؟ اردلان پوزخندی زد و گفت: - برای چی باید ازت معذرت خواهی کنم ها؟ - سگ تو نزدیک بود منو بکشه!! اردلان خنده‌ای کرد و گفت: - حالا که نمردی در ضمن اون به آدمای غریبه حمله می‌کنه ولی کسی رو نمی‌کشه! کلافه سرمو تکون دادم و گفتم: - خب از این به بعد می‌خواد توی حیاط آزاد باشه حداقل قلادشو ببند... اردلان اخمه وحشتناکی بهم کرد که خاتون بازومو فشار داد و گفت: - تو پاشو برو پسرم حالا که خداروشکر اتفاقی نیفتاده... بهتره کسی هم از این ماجرا بویی نبره. اردلان پوزخندی زد و گفت: - منظورت از کسی پدرمه؟؟؟ خاتون سری تکون داد و گفت: - خب آره دیگه.. نمی‌خوام مشکلی پیش بیاد. اردلان از جاش بلند شد همینجور که می‌رفت سمت در گفت: - نگران نباش مشکلی پیش نمیاد. تو هم از این به بعد حواستو جمع کن وقتایی می‌خوای بیای توی حیاط ببین رکس توی قفسش هست یا نه... هرچند که اکثر مواقع آزاده حواس تو جمع کن حتی برای رفت و آمدت.. رکس خیلی تیزه! . @deledivane