🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃
#ویرانه
#پــارت_92
با هر حرفی که میزد، بدجوری قلبم میشکست.
مخصوصاً که ارغوان و الهام به همراه اردلان زل زده بودن بهم...
نگاه سنگینشون اذیتم میکرد.
با بغض از جام بلند شدم و از آشپزخونه بیرون اومدم که صدای نعیمه رو شنیدم که به خاتون گفت:
- همش تقصیر توئه خاتون این دختره رو بیش از حد پروش کردی... هنوز دو روز نشده اومده توی این خونه داره دستور صادر میکنه!
- نه خانم جان این چه حرفیه فقط داشت نظرشو...
وارد اتاقم شدم و دیگه حرفاشونو نشنیدم. روی تخت نشستم که بغضم شکست و شروع کردم به گریه کردن...
خودم میدونستم چه مرگم شده به خاطر حرفهای نعیمه نبود انقدر دختر محکم و سرسختی بودم که با این حرفا نزنم زیر گریه....
به خاطر ندیدن مامان و بابا بود. حساب دل نازک شده بودم از یه طرفی هم نمیتونستم ببخشمشون و این وسط بدجوری گیر کرده بودم..
اصلاً بیرون رفتن به من نیومده بود.
انگار باید تا وقتی توی این خونه بودم توی اتاقم میموندم و بیرون نمیرفتم.
کتابمو برداشتمو روی تخت نشستم تا برای امتحان بعدیم بخونمو خودمو آماده کنم.
.
#رمان_آنلاین
#کپیحرام
#بادوستاتونبهاشتراکبزارید
@deledivane