🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃
#ویرانه
#پــارت_142
با ضربهای که به در اتاق خورد با ترس از جام پریدم.
نگاهی به کل اتاق کردم.
از روی تخت بلند شدم و گفتم:
- بله؟
با شنیدن صدای رها نفس راحتی کشیدم و گفتم:
- الان میام.
سریع بلند شدم و به سمت در رفتم.
رها با دیدنم با تعجب گفت:
- خواب بودی؟
سرمو تکون دادم و گفتم:
- آره...
دستی به صورتم کشیدم که رها گفت:
- نمیای پایین؟
- مگه ارغوان نیست؟
- نه رفته بیرون... البته میاد ولی خوب طول میکشه.
- بزار یه آبی به صورتم بزنم الان میام.
رها با خنده گفت:
- کاملاً معلومه ویندوزت هنوز بالا نیومده.
لبخندی بهش زدم و گفتم:
- اگه دوست داری بیا داخل.
رها سری تکون داد و وارد اتاقم شد.
با کنجکاوی نگاهی به اطراف انداخت.
آبی به صورت هم زدم و از سرویس بیرون اومدم که رها روی تخت نشست و گفت:
- برای کنکور خود تو آماده میکنی؟
سرمو تکون دادم و گفتم:
- آره!
- موفق باشی!
لبخندی بهش زدم و گفتم:
- خیلی ممنون...
- میدونی چیه تو اصلاً اونجوری که فکر میکردم نیستی..
با تعجب گفتم:
- منظورت چیه ؟
- راستش اون اول خاله نعیمه یه جوری در مورد تو حرف میزد که کلاً دیدم نسبت بهت فرق داشت.
.
#رمان_آنلاین
#کپیحرام
#بادوستاتونبهاشتراکبزارید
@deledivane