🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃 با ضربه‌ای که به در اتاق خورد با ترس از جام پریدم. نگاهی به کل اتاق کردم. از روی تخت بلند شدم و گفتم: - بله؟ با شنیدن صدای رها نفس راحتی کشیدم و گفتم: - الان میام. سریع بلند شدم و به سمت در رفتم. رها با دیدنم با تعجب گفت: - خواب بودی؟ سرمو تکون دادم و گفتم: - آره... دستی به صورتم کشیدم که رها گفت: - نمیای پایین؟ - مگه ارغوان نیست؟ - نه رفته بیرون... البته میاد ولی خوب طول می‌کشه. - بزار یه آبی به صورتم بزنم الان میام. رها با خنده گفت: - کاملاً معلومه ویندوزت هنوز بالا نیومده. لبخندی بهش زدم و گفتم: - اگه دوست داری بیا داخل. رها سری تکون داد و وارد اتاقم شد. با کنجکاوی نگاهی به اطراف انداخت. آبی به صورت هم زدم و از سرویس بیرون اومدم که رها روی تخت نشست و گفت: - برای کنکور خود تو آماده می‌کنی؟ سرمو تکون دادم و گفتم: - آره! - موفق باشی! لبخندی بهش زدم و گفتم: - خیلی ممنون... - می‌دونی چیه تو اصلاً اونجوری که فکر می‌کردم نیستی.. با تعجب گفتم: - منظورت چیه ؟ - راستش اون اول خاله نعیمه یه جوری در مورد تو حرف می‌زد که کلاً دیدم نسبت بهت فرق داشت. . @deledivane