🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃
#ویرانه
#پــارت_148
سری تکون دادم و گفتم:
- اشکالی نداره ناراحت نشدم!
ارغوان با اخم نگاهم کرد و گفت:
- اتفاقا خیلی هم اشکال داره و من ناراحت شدم.. میدونی که از این شوخیها خوشم نمیاد!
رها با ناراحتی سرشو پایین انداخت و ارغوان کیفشو برداشت و سمت خونه رفت. نگاهی به رها کردم که بغض کرده بود.
دستشو گرفتم و گفتم:
- اشکالی نداره تو قصد بدی نداشتی...
- آره واقعاً نمیخواستم ناراحتتون کنم اصلاً نمیدونم چرا همچین حرفی رو زدم...
- بهتره که خودتو ناراحت نکنی پاشو پاشو بریم خونه به خاتون بگم یه چایی خوشمزه برامون درست کنه...
رها بیحال لبخندی زد و گفت:
- نه دیگه مرسی من بهتره برم خونه..
با تعجب گفتم:
-؛چرا تو که منتظر ارغوان بودی!
رها شونهای بالا انداخت و گفت:
- آره منتظرش بودم ولی دیدی که چی شد ارغوان تا یکی دو هفته ازم ناراحته بهتره تنهاش بزارم تا اوضاع بدتر از این نشه...
چشم غرهای بهش رفتم و گفتم:
- آخه این چه طرز فکریه که داری.بالاخره یه اشتباه کوچیک پیش اومده دیگه... ارغوان هم نباید یه چیزی رو انقدر بزرگش کنه!
رها پوزخندی زد و گفت:
- میدونم ولی بهتره که برم کاری نداری؟
- نه برو به سلامت...
- خداحافظ بعدا میبینمت!
رها که رفت منم داخل خونه رفتم.
زینت خانم مشغوله پاک کردن سبزی بود بیحوصله از پلهها رفتم بالا خواستم وارد اتاقم بشم که ارغوان صدام زد.
.
#رمان_آنلاین
#کپیحرام
#بادوستاتونبهاشتراکبزارید
@deledivane