🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃
#ویرانه
#پــارت_218
خاتون یه لیوان چایی براش ریخت گذاشت جلوش و گفت:
- بگیر بخور زبونت درازتر بشه اون وقت بیشتر حرف بار من کن.
- چه حرفی خاتون من غلط بکنم خدا منو بکشه اگه بخوام ناراحتت کنم.
- این چه حرفیه میزنی خدا نکنه...
حدود یک ساعتی میشد که داشتم به خاتون کمک میکردم.
رهام یکسره چرت و پرت میگفت و ما رو میخندوند.
یعنی بیشتر حرص خاتون رو در میآورد و منم خندم میگرفت که ارغوان از راه رسید.
با دیدن رهام سرشو تکون داد و گفت:
- باز تو اینجایی!
- معلومه که اینجام دختر یه ورپریده تا الان کجا بودی ؟
ارغوان چشم غرهای بهش رفت و گفت:
- به تو ربطی نداره!
- فکر کردی آمار تو ندارم امروز دانشگاه نداشتی کدوم گوری رفتی از صبح؟
ارغوان با چشمای گرد شده نگاهی به رهام کرد و گفت:
- جدی جدی میام میزنم تو سرتها با من درست حرف بزن.
رهام ابرویی بالا انداخت و گفت:
- جدی میگم باهات درست حرف زدم امروز کجا رفتی؟
ارغوان یه سیب از توی ظرف روی میز برداشت و گفت:
- به تو ربطی نداره! خسته نباشی خاتون. میرم بالا لباس عوض کنم..
- برو مادر برو راحت باش..
.
#رمان_آنلاین
#کپیحرام
#بادوستاتونبهاشتراکبزارید
@deledivane