پویش دلتکانی
. #برش_کتاب📚 #پوتین_قرمزها چشم اسرا را بستم و در عقب وانت جا🛻 گرفتم. باد سردی می‌وزید 🌬و سرِ بی‌ مو
. 📚 🌾آن روز، وقتی صلاح بازجویی می‌کرد، به دقت گوش دادم. تلاش می‌کردم از لهجه‌ی غلیظ عربی عراقی چیزی بفهمم، که او مختصری از مطالب را برایم ترجمه کرد. من، که می‌خواستم اسیر را بشناسم🤔، با کنار هم قرار دادن حرف‌های او چیزی دستگیرم نشد. آن‌جا فهمیدم که دریافت مختصری از مطالب به کارم نمی‌آید و برای فعالیت در زمینه‌ی جنگ روانی جزئیات نقش مهمی دارد. برای سفارش کتاب پیوی منتظرتونیم😍🤩 @aghigh1369 🍃دلتکانی|خانه تکانی دل با کتاب 🌸 🌿 🍃 @deltekani 🍃 💐🍃🌿🌸🍃🌹