تقدیم به ساحت قدسی امام عصر(عج) (حسرت دیدار) بَر وصالِ یار دل غرقِ تمنّا مانده است یار امّا غایب و دور از نظرها مانده است حسرتِ دیدار بَر دِل دورِ گردون در شتاب جسم اینجا دِل به جایِ دیگری جا مانده است چند روزِ عمر بر انسان نباشد اختیار کَس نداند عمرِ او تا کِی به دنیا مانده است جمعه هایِ انتظارم یک به یک آیَد زِ راه باز دِل در انتظارِ روزِ فردا مانده است گر چه پنهان است امّا جلوه گر باشد چو ماه چشمها بَر قامَتَش محوِ تماشا مانده است   بی حضورَش نیست گُل را مِیل بر نَشو و نَما باغ و گُل در حسرتِ آن سروِ بالا مانده است تاگُلِ نرگس نیاید بوستان بی رونق است بلبل از هجر و فراقش ناشکیبا مانده است او به غیبت، در جهان نامَردُمی دارَد رواج کشتیِ عالَم اسیرِ موجِ دریا مانده است محرمِ اسرار، او می‌خواهد و ما نیستیم همچنان در پرده رازِ این معمّا مانده است عاشقان را نیست دیگر تابِ هجران و فراق شوقِ دیدارَش به سَرحَسرت به دلها مانده است هرکسی با درکِ خود از وصفِ او گوید سخن باز هم ناگفته‌ها بسیار بر جا مانده است بر (فدایی)بی حضورِ آن مَهِ دور از نَظَر نِی دگر مِیلی به تحریر و به انشا مانده است اَللهّمَّ عَجِّل لِوَلیِکَ الفَرَج @dizanian