#مقر_تاریکی
#قسمت_پانزدهم
یکی از نیرو های مقر اسم مستعارش زی زو بود. جوانی بور با عینکی مستطيلی و با شکمی بزرگ،
شانس سراغ هاشم آمده بود و از قضا با زی زو رگ و ریشه خویشاوندی داشتند. آنهم فامیل خیلی دور!
همین هم در شهر غربت و مقر غربت نعمت است.
زی زو هاشم لاغر را در آغوش گوشتی اش فرو برد. با لبخندی که دندان های عقلش هم پیدا شده بود گفت: خویش و قوم چخبر!
کمی از برنامه های مقر برایتان بنویسم
شنبه ها مخصوص خردسالان و کودکان ۶ تا ۱۱ سال
دوشنبه ها مخصوص نوجوانان ۱۲ تا ۱۵سال
چهارشنبه ها مخصوص جوانان ۱۵ به بالا!
پنجشنبه شب ها هم برنامه گشت در مقر برقرار بود.
ادامه دارد...