۱۷ سلام علیکم خاله ای داشتم مادر چهار فرزند بود که یکی از آنها هم شهید شد. سال 87 بود روزی منزلشون رفتم برای احوال پرسی. از من پرسیدن چندتا بچه داری؟ گفتم یکی و نصفی☺ (بچه دومم تو راه بود) .بعدش گفتم دیگه هم بسه.(دوران جاهلیت بود دیگه😊.اگه می خواستی بچه سوم بیاری می کشتنت😲) ایشون نگاهی به من کرد وگفت: نه خاله ،این حرفو نزن. بقول قدیمیها دو تا بچه نون سر سفره است(کنایه از اینکه خطر از بین رفتنشون زیاده ) بعدش گفتن من اگه تونستم داغ فرزندم هادی رو تحمل کنم چون سه تا دیگه داشتم وگرنه دق می کردم😲 خدارحمتش کنه البته ایشون فرزند دوم منو ندید و چند ماه بعد از دنیا رفت و قبرش کربلاست ولی من حرف ایشون آویزه گوشم شد والان سه فرزند دارم و دعا کنید خدا باز هم به من فرزند عنایت کنه. آمین کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1