#شعر #شاعر #نویسنده #قلم
🪄🪄🪄
کوزهای ساخته بودم دیشب
درکمال مستی
دستهای بر دوشش
با نشان دستی
کوزهام از گِل بود
گِل آغشته به حس
حس همسنگ غرور
دل من رفت درون کوزه
کوزهام شد مغرور
صبح امروز کنار میزم
دیدم آن کوزه نبود
از در خانه دویدم بیرون
کوزه با آب گِلآلود درون گودال
داشت صحبت میکرد
ناگهان داد کشید
دادی از روی غرور
که : کثیفی ای آب
دور شو از من، دور
بعد خندید و گفت:
خنده دارد حرفم!
آب را گفتم دور؟
او اگر قدرت داشت
دور میکرد ز خود گِلها را
باد در غبغبش انداخت سفال
و به قصد تحقیر
نیشخندی زد و گفت:
" آبها کاش که روزی بشوند از گِل دور"
لحظهای بعد تمام کوزه
خاک رُس گشت و همه زحمت من
رفت به گور !!!
۱۳۸۲/۰۱/۱۵
🖊
#سیده_بنفشه_حسینی
https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3690
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑
#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚
#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─