اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم و لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلاّ بِالله العَلي العَظيمِ حسبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ نِعْمَ الْمَوْلَى‏ وَنِعْمَ النَّصِیرُ بازم مثل همیشه تو کمکم کردی که تونستم بیام باهات حرف بزنم أَسْتَغْفِرُ اللّٰه الَّذِي لَاإِلٰهَ إِلّا هُوَ.. به خودت قسم دیگه روم نمی‌شد استغفار کنم من به تو ماه رمضان قول داده بودم ... من به تو عرفه سال گذشته قول داده بودم... اما بازم بدتر از سال گذشته دارم میام... أفرَطَ بِی سوءُ حالِی... حالم بده اما به خونه امام زمان پناه آوردم ما بدین درد نه پی حشمت و جاه آمده‌ایم از بد حادثه اینجا به پناه آمده‌ایم همه با هم چقدر قشنگ میشه همه زمزمه کنند به یه نفر اگه امروز نظر کنه ، تمومه... أَسْتَغْفِرُ اللّٰه الَّذِي لَاإِلٰهَ إِلّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّوْمُ الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ ذُوالجَلالِ وَ الاِکرَام مِنْ جَمِيعِ ظُلْمِي وَجُرْمِي وَ إِسْرافِي عَلَىٰ نَفْسِي وَأَتُوبُ إِلَيْهِ دست گداییتو بالا بیار مثل پیغمبر که وقتی می‌خواست دعا کنه ابتهال می‌کرد یعنی دستاشو می‌آورد بالا مثل مسکینی که داره غذا طلب می‌کنه دست گداییت رو بیار بالا ارباب ما هم امروز اینجوری مناجاتش رو شروع می‌کنه راوی میگه اینقدر دستاش رو آورد بالا ، اون دستایی که چند روز دیگه از بدن جدا می‌شه.... اون دستایی که هرچی زینب تلاش کرد توی گودال نتونست پیدا کنه تو که دستات سالمه دستاتو بیار بالا بالحسین الهی العفو.... باز هم آمده ام تا کنم اقرار که دستم خالیست... ساکت نباشیا هر جای این مسجد شرف حضور داری یادت نره همه معصومین فرمودند امروز در دعا و مناجات با خدا تلاش کنید هرچقدر می‌تونید دعا کنید باز هم آمده ام تا کنم اقرار که دستم خالیست در گذر از منِ مسکین و گرفتار که دستم خالیست دست من پیش همه رو شده و آبرویم در خطر است ای خدا آبرویم را نبر این بار که دستم خالیست من بیچاره و بدحال فقط توبه شکستن بلدم باز تقوام شده محرم اسرار که دستم خالیست هیزم آتش دوزخ شده ام بس که هوس باز شده‌ام رحم کن بر من عاصی گنهکار که دستم خالیست کجا اومدی داری باهاش حرف می‌زنی پسر فاطمه دنبال من و من پی سرگرمی خویش ... مگه علی بن مهزیار اهوازی نگفت آقا چرا ۱۹ سفر حج دارم میام سفر آخر قاصدت رو فرستادی فرمود پسر مهزیار تو فقط سفر حج که به دنبال منی اما کُنّا نَتَوَقَّعُک َ لَیلاً و نهاراً من مهدی شب و روز منتظر توام تو دیر اومدی پسر فاطمه دنبال من و من پی سرگرمی خویش ترس دارم من از آن وعده دیدار که دستم خالیست قیمت یوسف زهرای تو بالاست و من خاک نشین من چگونه بروم بر سر بازار که دستم خالیست تو عزیز همه عالم و من خارترین بنده تو کار من را به گل فاطمه بسپار که دستم خالیست من به امید عطای عرفه از رمضان جا ماندم (۲) عرفه آمده انگار نه انگار که دستم خالیست با کی شروع کنیم سفره مناجات امسالمون رو... عرفه آمده و دست به دامان اباالفضل زده‌ام(۲) وا مکن مشت مرا پیش علمدار که دستم خالیست از علمای نجف بود اومد توی مسجد جمکران هر هفته می‌آمد نماز مسجد رو می‌خواند با امام زمانش نجوا می‌کرد یه هفته خسته شد ، اومد توی مسجدی که مشغول مناجات بود گفت آقا جان شما که جواب من رو نمی‌دید خوبه تو این خونه شما متوسل به یکی دیگه بشم ، می‌خوام برم عمو جانت رو صدا بزنم بلافاصله توبه کرد گفت بی‌ادبیه جلوی صاحب خونه به کس دیگه‌ای رو بزنم ، خلاف ادبه... یه مرتبه حضرت رو زیارت کرد حضرت فرمود کی گفته خلاف ادبه می‌خوای بهت یاد بدم اگه خواستی به عمو جان ما متوسل بشی چی بگی؟! هر وقت خواستی حاجتی از عمو جان ما بگیری ، سه مرتبه بگو یا أبا الغَوث ادرکنی کار داری باهاش یا نه یا أبا الغَوث ادرکنی ... یعنی ای پناه همه به داد ما بی‌پناهان برس آقایی که ابی عبدالله هم در کربلا بهش پناه آورد... اول مناجات داری میری سر سفره علمدار ابی عبدالله به گمانم که دعای دل حساس گرفت دست خالی مرا روضه عباس گرفت روضه در علقمه جا ماند و سپهدار افتاد همه گفتند بیایید علمدار افتاد یک نفر با نوک نیزه دگری با شمشیر لشکر کوفه به جان سر سردار افتاد یا صاحب الزمان خم نمی‌شد سر او، نیزه ولی خم می‌شد آنقدر نیزه زدند تا سر او از کار افتاد... ابی عبدالله اومد کنار بدن تا رسید علقمه و سینه ی زخمی را دید پسر فاطمه یاد در و دیوار افتاد... ساقی خیمه چرا تشنه ، ذبیحت کردند آنقدر نیزه زدند ، شکل ضریحت کردند حسین... کار نداری باهاش.. حسین... سقای دشت کربلا دلواپسم کردی یک خیمه گاه چشم انتظارت برنمی‌گردی حالا که آبی نیست پس احساس را برگردون پاشو علمدارم خودت عباس رو برگردون