آنشب که ماهیهای اشکم
از تنگ چشمانم رهیدند
آرام از دامان گونه
تا دامن دریا رسیدند
دریا نگاه آسمان بود
شفاف و زیبا و صمیمی
انگار که آغوش او بود
آغوش یک یار قدیمی
یاری -فراتر از تصور-
از خویش با من آشناتر
از هرچه در افکار آید
لطفش به من بیانتهاتر
در خانهء تاریک دل ریخت
یکباره دنیایی پر از نور
میزد کسی در جانم انگار
با دستهای غیب طنبور
مثل خیال و خواب بودی
ای لحظهء شیرین روشن
هنگام دیدار خودم بود
وقتی رها شد روح از تن
#زینب_نجفی
#پروانگی 🦋
@eitaaparvanegi