هیچ‌وقت نفهمیدی چقد دیوونه هستم هیچ‌وقت ندیدی التماس چشم‌هامو هیچ‌وقت نشد با مرهم چشمت عزیزم! تسکین بدی قدری هراس چشم‌هامو آره! من از این فاصله دارم می‌ترسم از بچگی، از فاصله بیزار بودم از بچگی دور تو می‌گشتم عزیزم تو مرکز مهر و منم پرگار بودم من شعله‌ام می‌سوزم از آتیش عشقت اما تو چی جونم؟ تو سردی مثل برفی توی نگاهت هیچ عشقی نیست افسوس با من نداری هیچ حرفی؛ هیچ حرفی! من غرق احساسم، تو احساسی نداری آخه مگه می‌شه که آدم سنگ باشه؟ حقّه یکی دائم بره دنبال کارش؟ اما یکی دیگه همه‌اش دلتنگ باشه دوسِت دارم آروم دل! نامهربونم! اما چه فایده؟ مهربونیم بی‌جوابه توی کویر بی‌کسی آبم کجا بود؟ دریایی نیست دورو‌برم،؛ مهرت سرابه می‌گن چقدر زشته که آدم توی پیری دلداده و دیوونه و عاشق بمونه اما عزیزم من که این حرفا حالیم نیست مهر تو داره قلبمو باز می‌سوزونه @eitaaparvanegi