#روضه_حضرت_رقیه
( سلام الله علیها )
#حاج_محمود_کریمی
( بابا )
یه گوشه خواب بودم
خیلی آروم
ولی پیچید تو گوشم صداشون
نمی بردن اگه
گوشواره هامو
خودم می بخشیدم
به دختراشون ...
( من بچه توام نمی بردن خودم بهشون میدادم ... )
گذشت و گم شدم
توی بیابون ؟
آخه از قافله جا مونده بودم
یکی اومد
برم گردوند بابا
ولی کاشکی همونجا
مونده بودم ...
#بابا
بد اخلاقن چقدر
مردای شامی ؟
به جای قلب ،
سنگه تو دلاشون ...
با این دستای سنگینی که دارند
دلم میسوزه
واسه بچه هاشون ...
یه جوری زد
چشام تاره هنوزم ؟
یه جوری زد
قدم از درد خم موند ...
جای دستش یکم
بهتر شده اما
جای انگشترش
رو صورتم موند ... ؟
تو روی نیزه و
من روی ناقه
تو چشمات باز و من
دستام بسته
چقدر شکل همیم بابا
نگاه کن
منم مثل تو دندونم شکسته
به ماهِ آسمون میگفت
شمع شبستون منی
یاد عمو بخیر که تو
مثل عمو جونِ منی
#بابا
میگن به داد بچه برس به هقهق افتاد
بابا... منو ببر... من... جا میمونم عمه ام و میزنن ، شیرین... زبونیم تموم... شد ...مال اون وقت... بود که دندونام ... سالم بود ... بابا ... ای حسین ...
#شب_سوم_محرم
#هفتم_صفر