.
#نوکری
من آخرش از داغ غمت می میرم
گر لطف کنی، در حرمت می میرم
من کار به این و آن ندارم اصلاً
با ناله و نوحه و دمت می میرم
ای گریه کنت تمامیِ مخلوقات
با مرثیه ی محتشمت می میرم
سر می دهم عاقبت برایت، ای عشق
با بوسه به تیغِ کرمت می میرم
قربانیِ عشقِ تو شدن را عشق است
مذبوحم و زیر قدمت می میرم
#دلنوشته
سروده شده در ۱۰ شهریور ۱۴۰۱
#حاج_امیر_عباسی ✍
.
4_5794309261995541827.mp3
420.2K
🏴سبک نوحه زمینه شهادت
حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها
#نوحه_حضرت_رقیه_س
#زمینه_حضرت_رقیه_س
#پرستوی_حسینم_و
🏴بند اول
پرستوی حسینم و
شکسته بال و پر من
خونیه چشم تر من
رو خاک ویرون سر من
دختر پادشاهم و
شده خرابه جای من
گریه کنید برای من
برای غصه های من
سر پدر اومده دیدنم۲
رسیده وقت پَر کشیدنم۳
من الذی ایتمنی،ابتا
🏴بند دوم
ریحانة الحسینم و
شدم به رنگ ارغوان
خسته و پیر و ناتوان
که قامتم شده کمان
عزیزة الحسینم و
بعد پدر شدم اسیر
پای برهنه این مسیر
شدم با طعنه ها حقیر
محله ی یهودی بُردنم۲
به زجر بی حیا سِپُردنم۳
من الذی ایتمنی،ابتا
🏴بند سوم
بشین به روی دامنم
بگم چی اومد به سرم
نگم چی شد با معجرم
زخمه تمومه پیکرم
زخمه تمومه پیکرم
سوخته پدر موی سرم
سو نداره چشم ترم
نداره قوت کمرم
ای پدر ای ماه رو نیزه ها۲
سرت رو کی بریده از قفا۳
من الذی ایتمنی،ابتا
🙏التماس دعای خیر
✍️🎵کربلایی امیرحسین سلطانی
#شب_سوم_محرم #هفتم_صفر
#حضرت_رقیه
1. یه گوشه خواب بودم.mp3
4.56M
#روضه_حضرت_رقیه
( سلام الله علیها )
#حاج_محمود_کریمی
( بابا )
یه گوشه خواب بودم
خیلی آروم
ولی پیچید تو گوشم صداشون
نمی بردن اگه
گوشواره هامو
خودم می بخشیدم
به دختراشون ...
( من بچه توام نمی بردن خودم بهشون میدادم ... )
گذشت و گم شدم
توی بیابون ؟
آخه از قافله جا مونده بودم
یکی اومد
برم گردوند بابا
ولی کاشکی همونجا
مونده بودم ...
#بابا
بد اخلاقن چقدر
مردای شامی ؟
به جای قلب ،
سنگه تو دلاشون ...
با این دستای سنگینی که دارند
دلم میسوزه
واسه بچه هاشون ...
یه جوری زد
چشام تاره هنوزم ؟
یه جوری زد
قدم از درد خم موند ...
جای دستش یکم
بهتر شده اما
جای انگشترش
رو صورتم موند ... ؟
تو روی نیزه و
من روی ناقه
تو چشمات باز و من
دستام بسته
چقدر شکل همیم بابا
نگاه کن
منم مثل تو دندونم شکسته
به ماهِ آسمون میگفت
شمع شبستون منی
یاد عمو بخیر که تو
مثل عمو جونِ منی
#بابا
میگن به داد بچه برس به هقهق افتاد
بابا... منو ببر... من... جا میمونم عمه ام و میزنن ، شیرین... زبونیم تموم... شد ...مال اون وقت... بود که دندونام ... سالم بود ... بابا ... ای حسین ...
#شب_سوم_محرم
#هفتم_صفر
4_5796670888417955335.mp3
475.1K
🔘 #نوحه #حضرت_رقیه
⚫️ #زمزمه
🔘 #شور
عمه ببین که،اومده بابام
دیگه نمیگم،غریب وتنهام
اومده باسر،بابا کنارم
سرش رو روی،سینه میذارم
⚫️بابای خوبم …
دوره ی هجران،دیگه سر اومد
وصل پدر با،یه دختر اومد
اومدی بابا،ولی چرا دیر
ببین سه ساله ات،چقدر شده پیر
⚫️بابای خوبم …
نمیدونی که، چها کشیدم
بعد تو بابا،چها ندیدم
گوشو کشیدن،با گوشواره
لاله گوشام ،شد بابا پاره
⚫️بابای خوبم …
عمه ی خوبم، برام سپر بود
براش بمیرم،بی بال وپر بود
می گفت کجایی،عباس علمدار
زینب کجا و،اینهمه آزار
⚫️بابای خوبم …
امان زدست،این قوم بد ذات
ببر بابا جون،منو به همرات
طاقت دوری، دیگه ندارم
از خدا میخوام،جون بسپارم
⚫️بابای خوبم …
(اسماعیل تقوایی)
.
4_5900070246089229680.mp3
331.5K
🏴#نوحه #زمینه_حضرت_رقیه
سلام الله علیها
🏴بند اول
به ویرانه خوش آمدی ای نگارم
سرت روی دامان خود میگذارم
تو قرآن بخوان،من برایت بمیرم
که غیر از وصالت تمنا ندارم
ببین حال و روزم خرابه شده منزل من
ببین حال و روزم نشسته غمت بر دل من
ببین حال و روزم که سیلی شده قاتل من
(ای سایه ی،سرم پدر،خوش آمدی
ای خسته از،رنج سفر،خوش آمدی)
🏴بابا حسین
چرا لاله گونه سر همچو ماهت
چرا بر سر نیزه شد جایگاهت
که سنگ جفا زد به پیشانیه تو
که خون میچکد از میان نگاهت
منم زائر تو فدای رخ دلنشینت
منم زائر تو ببوسم سر نازنینت
منم زائر تو بگیرم غبار از جبینت
(تو آمدی،با سر ولی،بی پیکری
چه میشود،با خود مرا، هم ببری)
🏴بابا حسین
چه شبها که با یاد تو گریه کردم
ببین بعدت آواره و کوچه گردم
شدم مثل زهرا و قامت کمانم
کجایی ببینی که کوهی ز دردم
منم دختر تو که رنگ گل ارغوانم
منم دختر تو که لکنت گرفته زبانم
منم دختر تو که ابری شده آسمانم
(پرستوی،مهاجرت،هستم پدر
بشکسته بین،بال مرا،ای همسفر)
🏴بابا حسین
شدم خسته از درد و رنج زمانه
به تن دارم از کعب نی ها نشانه
به هر جا که نام تو ذکر لبم بود
کتک خوردم و ضربه ی تازیانه
پی تو دویدم به صحرا و خار مغیلان
پی تو دویدم زمین خورده ام در بیابان
پی تو دویدم ترک خورده پایم فراوان
(از ناقه ها،افتاده ام،روی زمین
بر چهره ام،مانده جای،دستی سنگین)
بابا حسین
🙏التماس دعای خیر
✍کربلایی امیرحسین سلطانی
.
.
|⇦•ای پدر! چشم تو روشن...
#قسمت_اول / #روضه و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شب سوم محرم۱۴۰۱ به نفس سیدمهدی میرداماد •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا نُورَاللَهّ يا اَبا عَبْدِالله، أَلسَّلامُ عَلی مَنْ طَهَّرَهُ الْجَلیلُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنِ افْتَـخَرَ بِهِ جَبْرَئیلُ،أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ناغاهُ فِی الْمَهْدِ میکآئیلُ،أَلسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّلیبِ،أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ،أَلسَّلامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضیبِ..." ای حسین...
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ الْحُسَیْنِ الشَّهیدِسَیِّدَتَناومولاتنا یا رُقَیَّةَ
ای پدر! چشم تو روشن، شب بیداری ماست
به اباالفضل بگو: وقت علمداری ماست
*راستی چرا عمو رو نیوردی؟ تو که بی عمو جایی نمیرفتی، بعضی حرفارو به تونمیتونم بگم به عموم میخواستم بگم ...*
خصم، بیهوده به ما سلسله بست؛ ای بابا!
کاروان بعد تو، ساکت ننشسته؛ ای بابا!
حیدر قافلهات، تیغ دو دَم را برداشت
به اباالفضل بگو: عمّه، عَلَم را برداشت
کوفه را با نَفَس خویش چنان مقبره کرد
خطبهای خواند که کار همه را یکسره کرد
من هم از زینبم و در رگ من، خون علی است
سوختم؛ سوختن از عشق تو، قانون علی است
دخترم؛ دختری از تیرهی اُمّالنّجبا
عمّه، بسته به سرم معجری از جنس حیا
لشکرم، اشک من و سنگر من، ویرانه
*هرقطره اشکم خونه ی این شامیاروخراب میکنه، قطره های اشکم سیل میشه دشمنت رو باخودش میبره *
لشکرم، اشک من و سنگر من، ویرانه
درس عزّت بدهم بر پسر مرجانه
*خانم زینب جوری این دختر رو بار آوُرده، به نقل معروف: مادر، رقیه رو وقتی به دنیا آوُردش از دنیا رفت، لذا این سه ساله مادر نداشت،توجه عمه بهش بیشتر بود ،برا همینخیلی بابایی شده بود،برا همین عاطفه اش به بابا فرق میکرد،لذا تو مدرسه زینب بزرگ شده بود، زینب هم که توی دامن زهرای مرضیه بزرگ شده بود، واقعا بچه اینجوری بار اومده که گریه کرد مثل مادربزرگش، نه گریه ی ضعف، یه بار برا دردهاش گریه نکرد، مادرش هم تو مدینه یه برا پهلوش گریه نکرد، فقط میزد تو سینه اش میگفت: علی غریبه، رقیه هم میزد روپاش میگفت بابام کجاست؟*
آهم، ارثی است که از خطبهی زهرا بردم
شام گریاند مرا؛ آبرویش را بردم
عمّه آموخت به من شکوهای از غم نکنم
زخم هم شد؛ سر خود پیش کسی خم نکنم
حرفی از آبله، از زخم به زینب نزدم
خاطرت جمع؛ به نان صدقه، لب نزدم
*بابا خاطرت جمع، داشتم از گرسنگی می مردم، اینقدر گرسنه شده بودم، تشنگی یادم رفته بود، دیدم نان وخرما میدن لب نزدم ...*
ــــــــــــــــــ
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله
#سید_مهدی_میرداماد
#شب_سوم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
#هفتم_صفر
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇.
Mirdamad - Muharram 1401 Shab 3 - 1.mp3
4.92M
.
|⇦•گِله ای نیست...
#قسمت_پایانی / #روضه و توسل به #حضرت_رقیه سلام الله علیها اجرا شده شب سوم محرم۱۴۰۱ به نفس سیدمهدی میرداماد
●━━━━━━───────
گِله ای نیست؛ گِله،حوصله هممیخواهد
من دلم تنگ شده؛ بوسه دلم میخواهد
*یه ساعت وقت داشته باشم فقط می بوسمت، اینقدر منتظر بودم تو بیای ..از اینجا به بعد دیگه این بچه قرارش از دست رفت، شب آخر بنارو گذاشت به گریه کردن، یه جوری گریه کرد شهر رو ریخت به هم، یهجوری گریه کرد صداش رسید به اون ملعون، از خواب نحسش بیدارشد، گفت: چیه این صدا،مال کیه؟ از کجاست؟ گفتن: از خرابه میاد، گفت: کی داره اینجور گریه میکنه؟ مگه اینها هنوز نفس دارن؟! مگه جون دارن گریهکنن؟ گفتن: آری، حسین یه دختر کوچیکداره این بچه تا باباش رو نبینه آروم نمیشه، باباش رو میخواد...
علامه مجلسی اینجارو نقل کرده میگه نانجیب صدازد: "اِرفَعُوا رَأسَ أَبِیهَا وَاَطرَحُوا إِلَیهَا"......سرباباش رو بندازید جلوش، یه کاری کنید صداش دیگه بند بیاد، زینب فهمید چه خبره، دید جلو در شلوغ شد.. مرحوم ربانی خلخالی در کتاب ستاره درخشان شام مینویسه، میگه: تا دید دارن سر رو میارن عمه ی سادات بلند شد، اُم کلثوم بلند شد، رباب بلند شد، زنا جلو در خرابه ایستادن، نیارید سر رو ،ما آرومش میکنیم.
چیکار کردن ؟یکی رو با لگد زدن،یکی رو با تازیانه زدن، ریختن تو خرابه مثل مدینه که ریختن تو خونه ی مادر ما، همه رو زدن سر رو گذاشتن جلو این بچه...
این سؤال رقیه که گفت: "ما هذا الرأس ؟"مثل عمه اش زینب بود، مثل اون سؤال توی قتلگاه بود، که آیا توحسینمنی ؟ این سؤال از رو نشناختن نبود، میدونی چرا گفت این سر کیه؟ با تعجب گفت: گفت تو بابای رقیه ای؟ مگه چند روز من ندیدمت؟ بیست و پنج روزه ندیدمت، چیکار کردن باهات؟حسین .....
سر رو بغل کرد، آروم سر رو آورد بالا، آروم دست میکشید، حالا لحنش عوض شد ...*
چند وقت است که شانه نزدی بر مویم
بغلم کن ولی آهسته؛ کمی پهلویم
خورده شلّاق روی بال و پرم
چیزی نیست لگد شمر، شکسته کمرم
پای چشمم، گُلِ زخم است؛ فدای سر تو
دخترت می رود از دست؛ فدای سر تو
*سر رو أوُرد بالا، دست کشید، آدمی که نمی بینه یا کم می بینه دست میکشه، با حس لامسه خیلی چیزا رو میفهمه، تا دست کشید، گفت:*
مهربانم! تو چرا پاره شده لبهایت؟
چقدر خاکی و خونی است سر زیبایت
راهی تشت شدی از سر نی؛ میدانم
گریه کردی وسط مجلس می؛ میدانم
بیحیا، جام به دست آمد و من میدیدم
چوبدستی به لبت میزد و من میدیدم
عمّهجان بود مراقب؛ سر ما پایین بود
ولی آن مرد نگاهش چقدر سنگین بود
خواهرم، نه دلم آشفته بماندبهتر
داغ ناموس تو، ناگفته بماند بهتر
*دیگه طاقت نیاورد، دست کشید رو لب ها ،دست کشید رومحاسن، دید پُر خاکِ ،پُر خونِ...
من از شما سؤال میکنم بعد ازلب و بعد از محاسن چیه؟محاسن رو زد کنار انگشتاش روگذاشت روی رگهای بریده، دید رگ ها از هم جدا جدا شده...
اونجا چیکار کرد ؟ می دونست باباش بالاسَرِ داداش اکبرش چیکار کرده، شنیده بود از عمه اش، شاید شنیده بود از خواهراش، باباش وقتی رسید بالا سر اکبر، سر رو به زانو گذاشت آرومنشد، رقیه هم سر بابارو روی زانو گذاشت آروم نشد، بابا سر علی اکبر رو به سینه چسبوند آرومنشد، رقیه هم سر بابا رو به سینه چسبوند، آروم نشد...
شنیده بود باباش صورت به صورت داداشش گذاشته " وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّه "رقیه هم همین کار رو کرد، صورت روی صورت بابا گذاشت ،لباش رو روی لبهای بابا گذاشت...
کنار بدن علی اکبر همه گفتن:حسین جان داد، تا زینب رسید، زینب حسین رو برگردوند، اگه خواهرش نبود بابا و پسر کنار هم رفته بودن... زینب دست گذاشت رو شونه ی حسین، حسین رو زنده کرد، اما تو خرابه زینب دیر رسید، تا اومد بچه رو برداره، دید سر یه طرف، رقیه هم یه طرف، همه بگید حسین .....*
ــــــــــــــــــ
#هفتم_صفر
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله
#سید_مهدی_میرداماد
#شب_سوم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
#ویژه_ایام_صفر
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
Mirdamad - Muharram 1401 Shab 3 - 2.mp3
5.26M
|⇦•گِله ای نیست...
#قسمت_پایانی / #روضه و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شب سوم محرم۱۴۰۱ به نفس سیدمهدی میرداماد
.
ام البکاء رقیه خاتون
گفته بودم که تورا یک روز پیدا میکنم
باز می آیی و رویت را تماشا میکنم
میشود نازم کنی؟یک ذره نازم را بکش
بعد در آغوش تو آرام لالا میکنم
من اگر خلخال پایم نیست آن را برده اند
تو برایم هدیه خلخالی بخر پا میکنم
این همه این ها مرا هرروز دعوا میکنند
تو که هستی شمر را امروز دعوا میکنم
دست های زبرشان آنقدر خورده بر رخم
پلکهایم را به زحمت پیش تو وا میکنم
زجر گفته گریه کردی قید جانت را بزن
بیخیال زجر،من کار خودم را میکنم!
آنقدر با مشت میکوبم به لبهای خودم
تا خودم را آخرِ سر مثل بابا میکنم
گریه ام را ریختم بر صورتت پاکش کنم
صورتت را باز مثل قبل زیبا میکنم
از یزید و دوستانش بگذر و حرفی نزن
درد میگیرد سرم تا یاد آنها میکنم
به عموجانم بگو حرف کنیزی شایعه ست
هرچه مردم پشت من گفتند حاشا میکنم
#محرم_۱۴۰۱
#حضرت_رقیه
#سیدپوریاهاشمی ✍
.