هدایت شده از ❤️کانال عشق
سخنرانی سرکار خانم لطفی‌آذر در شهر قزوین جلسۀ اول، 4 شعبان 1439 عباس و مشیت حق (قسمت سوم) پس برای ما فقط خواستن نیست؛ بلکه توجهی است که تا مرز اراده و تصمیم پیش می‌رود و ما را به عینیت مطلوب می‌رساند. مثلاً وقتی تشنه هستیم و آب می‌خواهیم، پس از توجه و میل و رغبت به آب، آن را می‌نوشیم تا با جانمان یکی شود و اینجاست که مشیت ما برای سیراب شدن تحقّق یافته است. پس آب خواستن ما، دلیل بر عشق به آب نیست؛ بلکه ما آب می‌خواهیم، چون عاشق وجود خویش هستیم و می‌خواهیم زنده بمانیم؛ یعنی حبّ بقا و کمال داریم و همه چیز در این عشق، ریشه دارد. پس اگر می‌پنداریم اراده‌مان ضعیف است، بدانیم که توجه و طلب و رغبتمان برای مطلوب، ضعیف است و ازآنجاکه طلب از عشق برمی‌آید، نه از نیاز و نه حتی معرفت، معلوم می‌شود که ادراکمان به عشق، ضعیف است. اما مشیت خدا چنین نیست و از آثار علم و قدرت اوست که بر همه چیز احاطه دارد و هیچ چیز آن را محجوب نمی‌کند. خدایی خدا و قدرت او نیز ایجاب می‌کند که همواره احسن و اصلح را بخواهد، یعنی بهترین و کامل‌ترین را. پس هر موجودی که طبق مشیت خدا پیش رود، حرکت و زندگی احسن خواهد داشت. خداوند هستی را به مشیت خود آفریده و مشیت او در تمام هستی جاری است. اما مشیت در موجودات، مرتبه می‌گیرد و هر موجودی وجودش کامل‌تر باشد، مشیت و اراده‌اش قوی‌تر و درنتیجه رسیدنش به عشق و کمال، کامل‌تر است. البته مشیت، ریشه در حبّ ذات و حبّ بقا دارد و ازاین‌رو در تمام مراتب، لازمه‌اش جلب ملایم‌ها و دفع ناملایم‌هاست [2]. به عنوان مثال، مشیت در گیاه، این است که ریشه در خاک بماند و ساقه و برگ و میوه، درست تغذیه کنند و از هم جدا نشوند. اگر غیر از این باشد، مشیت خدا نیست و گیاه به آنچه خدا برایش می‌خواهد، نمی‌رسد. گیاه، رتبۀ پایینی دارد و تمام تلاشش این است که در خاک بماند. ما که انسانیم، چطور؟ ما هم به مشیت یعنی به خواست‌ها و مطلوب‌هایمان زنده‌ایم و ابدیتمان نیز بر همین اساس است. پس رتبۀ خود را باید از همین ملاک بفهمیم؛ اینکه صبح تا شب، فکر و نگرانی و غم و شادی‌مان برای چیست، برای خود و فرزندان و اطرافیانمان چه می‌خواهیم و به چه هدفی کار و تلاش می‌کنیم. مثلاً از اینکه اشیائمان گم شود، ناراحت می‌شویم یا از اینکه غذا به ما نرسد و گرسنه بمانیم، به هم می‌ریزیم یا اگر آبرویمان برود، تحملش را نداریم یا اگر عزیزی را از دست بدهیم، افسرده می‌شویم! به عنوان ، زندگی ما در دنیا، برای عینیت دادن به اسماء الهی است. باید عین اسماء شویم، همان‌گونه که جسممان عین پوست و گوشت و استخوان است. نقش فروع دین هم این است که مطلوب‌های دانی را از ما بگیرند و اسماء الهی را که مطلوب مناسب رتبۀ وجودمان است، بدهند. اما اگر فکر و انگیزه و تلاش ما برای دنیا باشد، در حدّ همان گیاه هستیم و هرگز نمی‌فهمیم خدا برای ما چه می‌خواهد و امام از ما چه انتظاری دارد. این یعنی در مشیتمان محدودیم و هرچه می‌خواهیم، از طبیعت و می‌خواهیم. مثلاً تا مشکلی پیش آید، یاد کسی می‌افتیم که شاید بتواند مشکلمان را حل کند و زود سراغش می‌رویم و هرچه گفت، عمل می‌کنیم. اما آیا هیچ‌گاه شده که هنگام مشکل، اول یاد خدا بیفتیم و بگوییم: «خدایا، تو دفع‌کنندۀ بلاها هستی»؟ .......... [2] مثلاً ما در بُعد جسمی هرچه تشنگی فشار آورد، آب سمّی نمی‌خوریم؛ چون ملایم با طبع ما نیست و به بقایمان آسیب می‌زند. ادامه دارد... (علیه‌السلام) @Lotfiiazar