•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀
•🌸°∞°
•🌸°
✨﷽✨
#رمانانلایننَذْرِعِشْـــــقْــ♥️
✍
#ناهیدمهاجری
#قسمت523
❌دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌
ازاینکه حمید رو به سعید این حرف رو زد کمی جا خوردم، به سعید نگاه کردم، رنگش پریده بود و درمونده نگاه میکرد
مادرش با خوشحالی پرسید
- جدی میگی حمید؟
حمید نگاهی به من کرد و جواب داد
- اره خاله، زهرا جواب مثبتش رو به علی داده، منتظریم برگردن و بریم محضر
میدونم که حمید عمدا اینو گفت، حاج احمد و خانمش نگاهی به من کردن و تبریک گفتن اما قیافه ی سعید درهم بود.
خداحافظی کردیم و سمت ماشین رفتیم. توماشین که نشستیم رو به حمید گفتم
- چرا بهشون گفتی؟
- چیو؟
- همون قضیه ی عقد من و زهراخانم
- عمدا گفتم میخوام اسم و فکر زهرا رو از سرش بیرون کنه.
سرم رو پایین انداختم و گفتم
- فعلا که معلوم نیست زهراخانم با این اتفاقایی که افتاده قبول کنه یا نه!
- تو فکر اینارو نکن من زهرا رو مثل کف دستم میشناسم. همه چی درست میشه
به در خونه رسیدیم، حمید رو پیاده کردم و قبل از اینکه خداحافظی کنم گفتم
- حمید تو حیاط یه آبی به دست و صورتت بزن! مامانت اینجوری ببینه نگران میشه
با سر تأیید کرد و بعداز رفتنش به خونه برگشتم.
با بسته شدن صدای در زینب سریع بیرون اومد و پرسید
- سلام داداش چی شد؟ کجا رفتی؟
- حدسم درست بود، حدیث همه چیز رو گفت.
با تعجب پرسید
- چی گفت؟
کل ماجرا رو تعریف کردم، چشم های زینب هر لحظه گردتر میشد.
- باورم نمیشه حدیث اینکارو کرده.
پوفی کردم و گفتم
- بریم تو الان مامان میاد شک میکنه.
به اتاق رفتم و روی تخت دراز کشیدم.
به حرفای آقا سید که فکر میکنم آرومتر میشم. یاد هدیه ای که حاج خانم داد افتادم، سریع بلند شدم و رفتم از ماشین هدیه رو برداشتم و داخل کمد گذاشتم .
چشم هام رو بستم تا بخوابم، پیامکی به گوشیم اومد با فکر اینکه ممکنه زهرا باشه سریع گوشی رو برداشتم.
قفل صفحه رو که باز کردم، با دیدن شماره ی حمید تمام امیدم ناامید شد.
بازش کردم
- سلام فردا میتونی ساعت ده بیای بریم دنبال مهسا و اون پسره؟
براش نوشتم که میام. گوشی رو روی بیصدا گذاشتم و چشم هام رو بستم، اگه خدا بخواد و فردا بتونیم مهسا و اون پسره رو ببینیم، بعدش حرکت میکنم و میرم با زهرا حرف بزنم.
✅
رمان نذرعشق 1566 پارت هست در دو فصل
🔹فصل اول 866پارته، فصل دوم 700پارت
✅❤️به همراه اموزش #همسرداری #مهدویت #تربیتفرزند😊
🔴اگه میخوای زودتر از بقیه بخونی و تموم کنی، با پرداخت 50 هزار عضو vip شو😍😍
بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه👇👇
6037701403767483
بانک کشاورزی مهاجری
@Ad_nazreshg
❌❌
مهمتر اینکه چه تو وی ای پی رمان رو بخونید یا توکانال عشق اسمانی، اجازه کپی و انتشار و ارسال رمان جاهای دیگه رو ندارید❌❌
♥️پارتاولرمان
#نذرعشـــــــق💕👇
https://eitaa.com/eshgheasemani/74667
#ادامہدارد....
#کپےوفورواردحــــــراموپیگردالهےوقانونےدارد🚫
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
┄•●❥
@eshgheasemani
•🌸°
•🌸°∞
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞