#تجربه_من ۸۶۳
#آندومتریوز
#رحم_دوشاخ
#رویای_مادری
#قسمت_اول
تجربه ام رو به دختران و مادرانی تقدیم میکنم که از سلامتی کاملی برخوردار نبودن و کسی از وسعت درد و رنجشان اطلاعی نداشت.
من ۳۸ سالمه، یک خانم خانه دار. وقتی ۱۵ ساله بودم برای اولین بار پریود شدم، انقدر درد داشتم، که اصلا یک نفس راحت نمیکشیدم دل درد های پی در پی که اطرافیان میگفتند: چند ساعت دیگه خوب میشی، بعضی ها هم میگفتن یه روز اول یا دو روز اول ولی خوب میشی! ازدواج کنی خوب میشی، بچه بیاری "خوب میشی .....
امااااااا من از روز اول تا روز آخر درد داشتم.
تمام روزهای دوره ام برام مثه کابوس بود و آرامش نداشتم، انقدر از درد به خودم میپیچیدم نه خواب نه خوراک هیچی فقط درد درد درد.
مادرم منو از این دکتر به اون دکتر میبرد، اونا هم برام یه مسکن تزریقی مینوشتن گاهی اوقات هم یه سونوگرافی. ولی مسکن برای چند ساعت خوب بود سونو هم که میدادم، میگفتن هیچی نیست مشکلی نداره😞 خلاصه هر ماه بدتر و بدتر
یادم میاد سر جلسه امتحان نهایی سوم راهنمایی انقدر بالا آوردم که مراقب سر جلسه با من میدوید تا دستشویی هی میگفت چته، شاید هم فکر میکرد الکی اینکار میکنم.
من فقط می تونستم انقدر بنویسم تا نمره قبولی بگیرم. برام مهم نبود چه نمره ایی تو کارنامه ثبت میشه.
خلاصه زندگی من به این صورت میگذشت تا اینکه ۲۳ سالگی ازدواج کردم .🥳
فکر میکردم اگه ازدواج کنم خوب میشم متاسفانه😞 نه اینکه خوب نشدم بلکه بدتر شدم.
هر بار هم دکتر میرفتم، مسکن و سونو
گاهی فکر میکردم انگار دکتر ها حرف های منو نمیفهمن؛ بعد با خودم میگفتم هیچکی مثه من نیست، من ۷ روز درد زیادی رو تحمل میکنم چرا من باید انقدر درد بکشم.
۲ سال از ازدواجم گذشته بود. تا اینکه یه روز در یک لحظه دل درد شدیدی به من غالب شد لحظه به لحظه سخت تر بدتر، تا اینکه با جیغ و دادم، همسرم از خواب بیدار شد و منو سوار ماشین کرد و راهی بیمارستان شدیم. تشخیص اولیه پزشک آپاندیس بود.
بعد از این بیمارستان به اون به بیمارستان که همه شون میگفتن جا نداریم، بالاخره تونستم تو یکی از بیمارستانهای کرج بستری بشم و رفتم اتاق عمل جراحی شدم. بعد از به هوش اومدن فهمیدم شکمم رو از ناف به پایین کاملا باز کردن و من لاپارتومی شدم، با خودم میگفتم خدایا اگه مشکل من آپاندیس بوده چرا اینجوری جراحی شدم...
دکتر جراح که منو عمل کرده بود، اومد بالای سرم و گفت: "شما مشکل اندومتریوز دارید ما خون های لخته شده ی داخل شکم که مثل شکلات آب شده بود رو بیرون آوردیم، حتی دکتر زنان هم بالای سرتون اومد اما نشد کاری براتون انجام بدیم😔 بهتر که تحت نظر باشید و همکارش که خانم دکتر متخصص زنان بود رو بهم معرفی کرد و من واقعا نمیفهمیدم دکتر چی میگه هی کلمه ی اندومتریوز رو با خودم تکرار میکردم خون های شکلاتی، عمل باز، ولی واقعا نمیفهمیدم.
تا اینکه مراجعه کردم به دکتری که معرفی شده بود چند ماهی رفتم پیشش اولین بار بهم گفت باید بچه دار بشی؛ اما قبلش باید دارو مصرف کنی، برام دارویی که قیمت بالایی داشت رو تجویز کرد و من شروع کردم به استفاده اما من جای اینکه رو به بهبودی بشم ضعیف میشدم به خونریزی های شدید افتادم که حساب کردم ۶۵ روزه خونریزی دارم وقتی میخوابیدم انگار میمردم، صداها رو نمیشنیدم، رنگ و رخساره ی زرد، حال بد و ضعیف
اما با اون حال سعی میکردم کارهای خونه رو انجام بدم، مهمان داری کنم، انقدر خانواده ی همسرم جلوی خودم میگفتن خودش رو لوس میکنه یا میگفتن اگه حالت بده خونه ی ما نیا، دلم میشکست
اما چیزی نمیگفتم و به خدا واگذار میکردم
یه روزی از همون روزها که وقت دکتر داشتم به خانم دکتر گفتم میشه ساعات داروهامو تغییر بدید ماه رمضونه میخوام روزه هامو بگیرم سرم داد و گفت اول خودتو رو درمون کن بعد روزه بگیر 🥺
تو مسیر برگشت به خونه دلم گرفته بود حال روحیم خوب نبود، پیش خودم فکر کردم و تصمیم گرفتم حالا که اصلا بهتر نشدم تو این ۴ الی ۵ ماه دیگه پیش این دکتر نرم.
یه روز خواهرم زنگ زد گفت یه دکتر پیدا کرده که خیلی تعریفش رو میکنن خیلی خیلی حاذق هست اما آقاست.
من تا شنیدم گفتم اصلا و ابدا حرفش رو هم نزن من پیش دکتر مرد نمیرم. حالا تقریبا خواهرم هر روز زنگ میزد و بهم اصرار میکرد و من پافشاری میکردم که نرم، میگفتم من خجالت میکشم برم چی بگم.
خواهرم که از من بزرگتر بود، گفت اونجا مامای خانم کنار دستش نشسته تو تنها نیستی، اصلا بیا برو فقط شرح حالت رو بگو فقط بذار نظرش رو بشنوی.
منم با توکل بخدا قبول کردم، آقای دکتر حرفهامو که شنید سرش رو به نشانه ی تاسف تکون داد و گفت این همه سال چرا یه عکس رنگی برات نوشته نشده، حداقل بعد ازدواجت!!
ادامه 👇
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075