#تجربه_من ۱۰۰۶
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#سختیهای_زندگی
#رزاقیت_خداوند
#جنسیت_فرزند
#حرف_مردم
#قسمت_دوم
از اینو اون پرسیدم تا آدرس یه دکتر خوب رو دادن من خیلی از طرف خانواده همسرم تحت فشار بودم چون همه جا میگفتن بچه دار نمیشن آخه همسر من تو کودکی مریضی سختی گرفتن، بخاطر همون میگفتن بچه دار نمیشن اما من اینها رو بعد ازدواج فهمیدم.
خیلی حالم بد بود اما توکل به خدا کردم. دکتر بعد از چندبار رفتن و اومدن گفتن عکس رنگی بندازم که خیلی دردناک بود اما بخاطر بچه، حاضر بودم همه چی رو تحمل کنم.
یه ماه بعدش باردار شدم حالا خانواده همسرم دنبال این افتاده بودن که حتما بچه پسر باشه اما دختر بود سال ۹۸ دخترمو به دنیا آوردم، دخترم خوش قدم و پرروزی بود خونه مون رو درست کردیم، مغازه ساختیم، از همه مهمتر من دیگه تنها نبودم که احساس دلتنگی کنم.
خیلی دوست داشتم یه بچه دیگه پشت سر دخترم بیارم اما به شدت ضعیف شده بودم و نشد تا اینکه سال ۱۴۰۱ تصمیم به بارداری گرفتم دکتر رفتم تا بلکه بچه پسر بشه اینقدر نیش و کنایه نشنوم اما باز هم باردار نشدم، تنبلی داشتم، همسرمم ضعیف شده بود، باردار نشدم.
حالا دیگه به پسر و دخترش نگاه نمیکردم فقط از خدا بچه میخواستم، میترسیدم ناشکری کرده باشم اما بعد از یکسال باردار شدم و یه خواهر برا دخترم آوردم که الان کنارم خوابه.
خدا رو هزار مرتبه شکر میکنم بخاطر داشتن این بچه ها و همسر مهربونم که همیشه پشتم بودن، ازتون میخوام برام دعا کنین تا حالم بهتر بشه اگه خدا بخواد سومی رو هم بیارم، آخه دوران بارداریم خیلی مشکلات دارم و حتما باید تحت نظر پزشک باشم که این خیلی سخته برام.
ان شاءالله خدا به همه فرزندان صالح و سالم بده
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075