شگفتانه‌های کعبه : هزاران سال پیش ابراهیم پیامبر خانه‎ای برافراشت چهار گوشه و رازناک؛ مقدس و محترم. پس از هزاره‎ها ابراهیمی دیگر با سپاهی فیل‎سوار از یمن به قصد ویرانی و نابودی کعبه، بر مکه تاخت. عبدالمطلب (نواده ابراهیم بزرگ) رئیس مکیان بود. ‎شترانش به غارت رفتند. نزد ابراهیم حقیر آمد و اموالش را خواست. ابرهه بر او خندید. ریش‎سفید مکه چیزی گفت و با چهارپایان خود از آنجا دور شد. سخن این بود: «أَنا رب الإِبل و إِنَّ للبیت ربا»؛ من صاحب شترم و آن خانه صاحبی دارد. یورش که شروع شد، ابابیل (لشگریان خدای کعبه) از آسمان بر جنود ابرهه «سجیل» باریدند و از آن فیل‎ها و آدمیان، انبوهی از گوشت فاسد ساختند. چنین سالی آغازی برای یک تاریخ شد: عام‎الفیل. سی سال پس از آن در همین مکه و میان کعبه شگفتانه‎ی بی‎مانندی رخ داد؛ عجیب‎تر از سال فیل و هر چیز دیگر. چیزی که در جهان از آغاز تا اکنون نمونه‎ای ندارد. عروس عبدالمطلب باردار بود. او نزدیک زایش فرزند داشت بیت‎الله را طواف می‎کرد. درد امانش را برید. با کشش و جاذبه‎ای خارج از اراده‎ی خود به دیوار کعبه رسید. دست به آسمان گشود و گفت: «پروردگارا! به تو ایمان دارم و به پیامبران و کتاب‌های فرودآمده از سوی تو. سخن نیای خود ابراهیم خلیل را درست می‎دانم. او که این خانه‎ی عتیق را ساخت. به حق سازنده‎ی این خانه و به حق مولودی که در رحم دارم، زایش این کودک را بر من آسان فرما!». مقابل چشمان حیرت‎زده‎ی ملازمان کعبه دیوار بیت‎الله شکافت و فاطمه دختر اسد در قلب قبله جای گرفت و دیوار به هم آمد. دیگران خواستند در را بگشایند؛ ولی قفل با کلید خود غریبی می‎کرد. سه روز نگرانی، سه روز تحیر، سه روز بیم و امید گذشت. دوباره دیوار به دو سوی رفت و فاطمه همسر ابوطالب با نوزادی در آغوش پا در زیر آسمان مکه گذاشت. او «حیدر» را به دنیای ما آورده بود. علی را. البته این آخرین شگفتانه‎ی آن خانه نیست. کعبه هنوز گوهری در چنته دارد که وقتش برسد، رو می‎کند. می‎آید آن روز که علی در قامت فرزند خود «مهدی الأمم» بر همان شکاف کعبه تکیه بزند و بگوید: «أنا بَقِیّةُ اللّه ِو حُجّتُهُ و خلیفتُهُ علَیکُم» و ما به او چنین پاسخ بدهیم: «السّلامُ علیکَ یا بَقِیّةَ اللّه ِ فی أرضِهِ».