آینه هم پرفریب از آب درآمد آه، رفیقم رقیب از آب درآمد عاشقی‌ام شهره شد میان اهالی بس‌که به کوی تو سیب از آب درآمد! حوض به فوّاره هم نبست امیدی بس‌که فرازش نشیب از آب درآمد شیخ که سجّاده روی آب می‌انداخت عابد مردم‌فریب از آب درآمد دل به فدای کسی که بر لب دریا تشنه شد و بی‌شکیب از آب درآمد... شعر نوشتم برای ضامن آهو قافیه‌اش هم غریب از آب درآمد