چند صباحی است جملاتی چون عالم داشتن و وجود داشتن را می شنوم و شاید بارها و بارها تکرار کرده ام و به همین تکرارها دلخوش که عالم دار شده ام و وجود یافته ام... غافل از اینکه فرسنگها فاصله.. نه بهتر بگویم عالمی ندارم که به تکرارها اینگونه دلخوش شده ام.
آری عالم داشتن، گام نهادن در زمین محبت است و تلاش برای مَحرمیت، تا یار رخ نمایاند ودر لحظه ی انکشاف خود را در هزاران پرده مستور کند تا به جانم بنوشاند که دست نایافتنی است.
اینجاست که پیکار صمیمانه معنی پیدا می کند؛ جنگی که صلح ندارد، زیرا به دنبال حقیقت بودن یعنی هستی و وجود رام تو نمی شود و با رام نشدنش بی نهایتی راه را به ظهور می رساند.
خون می بارد در عین خون نباریدن، به راستی اینجا کجاست؟
ندایی گوش جانم را می نوازد با آوازی دلنشین که اینجا کربلاست...
هو الظاهر و هو الباطن
مسیری است که با خون دل خوردن، لعل وجودت را به ظهور می رساند و لازمه اش سپردن خود به دریای متلاطم کرب و بلاست.
#عالم
🖊
#هستی
@gharare_andishe