تقدیم به در خیالم شد مجسم عالم شیرین تو روزگار ساده ی تو ،حجره ی رنگین تو چشم بستم تا هجوم اشک را مخفی کنم چشم وا کردم بیاموزم کمی از دین تو درد دین داری و عمری خون دل قوتت شده داغ ها جاریست بر پیشانی پرچین تو بی تعلق بی ریا ، در خاک و خون افتاده ای ساده گی ، آزاده گی ، افتاده گی آیین تو با خودم می گویم از این دو چه چیزی برتر است ؟ خون بر عمامه یا عمامه ی خونین تو می رود از سینه ات رنج تمام سالها آن زمانی که میاید عشق بر بالین تو سیده فرشته حسینی https://eitaa.com/joinchat/1862074522C94e86b5727