🖊🌸 روایت غرفه ریحانه مقاوم بزرگترین قدم: گذشتن از آنچه دوستش داری! نذر طلا، بذل طلا، اهدای طلا یا شاید هم دل کندن از طلا... برای هر کسی می‌تواند یک جور باشد! گوش‌هایم را تیز می‌کنم. یکی از خادمین سفیر فلسطین در حالی که یک صندوق شیشه‌ای که داخلش پر از پول و طلاست، در دست دارد‌، مشغول توضیح دادن این پویش است. آن هم به یک خانم سن و سال‌دار که می‌گوید از تهران آمده. خادم می‌گوید: این سرویس طلا که می‌بینید، برای یه عروس خانوم بوده! می‌تونسته نگه داره واسه خودش اما خب... زن نگاهش به صندوق بود. در چهره‌ی پُر چین و چروکش خورد شدم. گونه‌های سرخ که افتادگی‌شان توی ذوق نمی‌زد. چشمش را دوخت به خادم و گفت: اتفاقا منم یه گردنبد داشتم. از اون قدیمیا! طلای حسابی با پول قدیم! دادمش دخترم تا از طرف خودش بده واسه کمک. بعد نگاهی در غرفه چرخاند و گفت: دیدم نوشته بودید خادم می‌خواید، اومدم... از حرفش تعجب کردم. ادامه دارد... 1️⃣/2️⃣ 🪴 @golabbaton95