شد شعر من اتاقِ قرنطینه ی خودم!
باران ِ سنگ خورده به آیینه ی خودم
بوی بهار آمده امسال زودتر
با سرفه ای به غارت سبزینه ی خودم!
حتی نشد ببوسمت از روی ماسک ها
نفرین به صبح ِ تیره ی آدینه ی خودم!
این قلب ساده را - که نمی خواست هیچ کس -
اخراج می کنم شبی از سینه ی خودم
پرونده های عاشقی ام جرم ثابتی است
شرمنده ام به خاطر پیشینه ی خودم
این سکّه های اشک ، پس انداز ِ زندگی است
افزوده ام دوباره به نقدینه ی خودم
من آبروی دولت ِ عشقم که یک سرش
وصل است ناگزیر به کابینه ی خودم!
با اینهمه ، دو متر عقب تر بمان عزيز!
تا دور باشی از تب ِ دیرینه ی خودم...
#محمدعلی_نیکومنش#عضوکانال@golchine_sher