تاوان سنگینی در این پاییز پس دادم
وقتی که گل های تنم را نیز پس دادم!
من برگ و بارم را زمانی که چکاوک ها
بر شاخه ام بودند حلق آویز، پس دادم!
ابرم ولی ننگ ِ بدهکاری به دریا را
با سکه های اشک خود یکریز پس دادم
پیوند با قلب سیاه شهرتان، هرگز ...!
این نسخه را در لحظه ی تجویز،پس دادم
حتی حساب قهوه ای را که ننوشیدم
در کافه هاتان بر سر ِ هر میز پس دادم!
مزد مترسک بودنم را داده اید اما
امروز با سودش سر جالیز، پس دادم!
ای زندگی ! مُردم ولی در خاطرت باشد
من سهم خود را بابت هر چیز، پس دادم...
#محمدعلی_نیکومنش#عضوکانال@golchine_sher