یک عمر شکستیم،دریغا نظری نیست
با سنگ دلان آینه بودن هنری نیست
گیرم که چهل سال ز خورشید سرودی
یلدای دلِ شبزدگان را سحری نیست
یک پنجره وا نیست به گلگشت تغزل
ما را چه مجالی به تماشا که دری نیست
تقدیر تو این است پرستوی مهاجر
هنگامه ی کوچ است، ولی بال و پری نیست
پائیز رسیده است به تقویم که دیریست
در باغ کلاغان ز بهاران خبری نیست
...
هر چند که تا قاف سخن بال گشودیم
از سایه ی سیمرغ هم این جا اثری نیست
تقدیر من این بود که در دانه بسوزم
این سوخته را جز نرسیدن ثمری نیست
#بهرام_احدی#عضوکانال@golchine_sher