بیا که بی تو نباشد مرا بهار ایدوست بیا که بی تو ندارم دگر قرار ایدوست توئی بهارِ من و لاله زارِ من ، زینرو چه حاجتی به بهارست ولاله زار ایدوست بیا و لطف و کَرَم کن از این دیارِ فنا مرا بِبَر به دیار خود ای نگار ایدوست به چشمِ منتظر و پُر زِ آبِ من اکنون بیا و چهره ی خود را کن آشکار ایدوست تو را زِ روی ارادت به وقتِ شام و سحر صدا زدم که بیایی ، هزار بار ایدوست بیا که دل زِ فراقت به خون نشسته بیا ببین که دیده به هجرت شداشکبارایدوست طَلَب مکن تو ز (مهدی) سرودنغز وروان که رفته ذوق سرایش ،دراین بهار ایدوست @golchine_sher