🌴💐🥀🌷🥀💐🌴
#کرامات_شهدا
کرامات یک
#مداح_شهید
یکی از
#همسنگرانش نقل میکرد:
قبل از عملیات
#کربلای_یک در سال 1365 بود یک روزی پس از استراحت کوتاه که از شناسایی شب قبل برگشته بودیم،
دیدم
#شهید_خیر_آبادی تنهایی به سمت سنگری که کمی از
#خط_مقدم فاصله داشت می رفت و پس از ساعتی بر می گردد.
یک روز کنجکاو شدم و تصمیم گرفت نقی را تعقیب کنم و ببینم به کجا می رود.
چند صد متری که از محل اردوگاه
( سنگر پشت خط ) دور شدم....
دیدم نقی پشت تپه ای نشسته و به تنهایی مشغول خواندن مناجات و
#روضه #سیدالشهداء (ع) می باشد.
این کار تا اینجا تعجبی نداشت و عادی بود چون
#مداح اهل دل بود.
اما وقتی زاویه دید خود را عوض کردم، ناگهان متوجه
#مار نسبتاً بزرگی شدم که از ناحیة کمر تا جلوی صورت
#نقی بلند شده است.
ابتدا خواستم فریاد بکشم
و وی را از خطری که در مقابلش بود با خبر سازم، ولی ترسیدم، وضع بدتر شود و
#مار آسیب جدی به او برساند، لذا تصمیم گرفتم، ساکت باشم
اما در کمال ناباوری دیدم وقتی
#روضة_نقی تمام شد.
#مار هم آرام، آرام از مقابل او دور شد.
بلافاصله جلو رفتم و با ناراحتی به او گفتم: هر چیزی حدی دارد، این چه وضعی است اگر این
#مار به تو آسیب زده بود چکار می کردی؟
سعی داشت از پاسخ من
#طفره برود، با اصرار من لب به سخن گشود
و گفت: این کار هر روز این
#مار است، هر روز می آید اینجا و من وقتی
#روضه میخوانم می آید و هنگامی که
#روضه تمام میشود میرود
در این موقع بود که از من
#تعهد گرفت تا وقتی که
#زنده است این جریان را برای کسی
#بازگو نکنم
#مداح_شهید
#نقی_خیرآبادی
🌴💐🥀🌷🥀💐🌴
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──