🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#خاطرات_جبهه
#نویسنده_حبیب_صفری
#حلاوت_ایثار
#قسمت_سی_سوم
. در این نقطه ما فقط سیصد نفر می جنگیدیم و چون پل
خم سری منفجر شده بود و پل شناور هم آب برده بود امکان رسیدن نیروهای کمکی به سمت ما به سمت ما میسر نبود .
کردیم
حدود صد تانک دشمن به ما حمله کردند و در مقابل ، ما تنها با سه تانک ارتشی و یک تانک سپاهی و یک توپ ۱۰۶ با آن ها مقابله ، آنقدر پاتک سوم عراقیها سنگین بود که ما با دادن تلفات زیاد مجبور به عقب نشینی شدیم. دشمن توانست تا یک کیلومتری پل چم سری ما را به عقب براند. از نیروهای ایرانی در آنجا فقط هجده نفر مانده بودیم . از این تعداد هشت نفر ارتشی ، چهار نفر سپاهی و شش نفر هم ما بسیجیها بودیم. بقیه یا شهید یا زخمی یا اسیر شده بودند . یک نفر از پاسداران جلو آمد و گفت هیچ کس از این به بعد حق عقب نشینی ندارد، عقب برویم کشته میشویم چون نمی توانیم از رودخانه عبور کنیم، باید مقاومت کنیم ، جلو تانک خوابید و گفت ، مگر از روی جنازه من رد شوید و عقب نشینی کنید ! همه ی هجده نفر هم قسم شدیم و تا غروب آفتاب جانانه مقاومت کردیم و دشمن را مشغول .نمودیم تا اینکه نیروهای مهندسی عملیات
و
با قرار دادن لوله های ۱۴۰ اینچی درون رود خانه و ریختن خاک ماسه بر روی آن راه را باز کردند و تعداد چهار هزار نفر نیروهای تازه نفس به کمک ما آمدند. تعداد یک هزار نفر از سمت غرب ، یک هزار نفر از سمت شرق و دو هزار نفر از روبرو به دشمن حمله کردند ، آنقدر پیش روی کردیم که تعداد زیادی چاه نفت عراقی ها را به تصرف در آوردیم، یکصد تانک دشمن را منهدم و تعداد زیادی از عراقیها را کشته و یا اسیر نمودیم . مقر فرماندهی ارشد عراقی ها در این منطقه در نزدیکی های پاسگاه شرهانی را به تصرف درآوردیم.
#ادامه_دارد...
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*