─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌┅─‌ اگه دلت پر از غمه / دلـت گرفته از همـــه اگه گــره به کارته / بـیا به اذن فاطـــمه با یه دل شکسته ای/روکن به سمت علقمه حرف بزن با کسی که / گره گـــشای عالَمه بریم سراغ آقایی/ که میر بحـــر کَـــرَمه پناه لشکر حسین /صــــاحب مَشک و عَلَمه باب الحوائجی که شد/پشت و پناه عالمین قوت قلب زینب و / میـر و علمدار حسین تا اینکه راه آب رو/بستن رولشکر حسین سخت شد آوردن آب / برا برادر حسین روز دهم آبی نـــبود / توی تموم خیمه ها واعطشا واعطشا / افتـاد میوون بچه ها مشک و رودوش خودگذاشت/ساقی طفلان حسین اومد به محضر داداش/بگیره فرمان حسین راهی دریا شده بود / میر وعـــلمدار جــوان حسین وزینب،روی تَلّ/ایستاده بودن نگران تا اینکه عباس رسید / نشسـت بر لب فرات دست به زیر آب برد / شـروع شد تب فرات مشکشو پرکرد وسپس/دستشو زیر آب برد دستشـو پر کرد ولی /قطره ای ازآب نخورد یادش اومـــد تشنــگی و/گـریه کودک رباب آب کف دستشو ریخت/باخجالت به روی آب نهیب زد به آب که / وقتی که تشنه ان همه میخـوای که آبـروی من/ بـره به نـزد فاطمه شـــــیر وفا شـــــیر ادب /گرفته از اُمّ بنین تا که بشـــــه فداییِ /حسین زهرا، شَه دین دور شد ازآب فــرات /تا بره سمت خیمه ها یه وقتی ازپشت کمین/اومد هجوم نیزه ها به تنهایی افتاده بود /میوون چــند صد نفر بین اونا کسی نــبود /حریف این قرص قمر دیدن تووجنگ تن به تن/حریف عباس نمیشن کمین گرفــتن بتونن /دســتاشو ازتن بگیرن باضــرب شمشیر عدو /دســت یَلِ شیر خدا جــدا شــد ازپیکر او / افتاد رو دشت نینوا مشک و به دندونش گرفت/ زیربغل زدعلمو اما نذاشــــتن که بره / ســــقای اهل حرمو تا تیرهای بـی امان /به مشک عباس رسید آب زمـین ریخـت وشد /امـید سقا نا امید حال دیگه نه مشکی و/نه دستی مونده به بدن آب وبه خیـمه بــبره /تا همه سیراب بشن دیگه علمدار حســین /تـنها و بی پــناه بود دور وبرش یه لشکر از/گرگای رو سیاه بود می بارید ازدور وبرش/بارون تیر و نیزه ها می زدن از هـــر جهــتی /برتـــن او تیر جفا امان از اون لحظه ای که /حـــرمله زانو زد زمین سـه شعبه شد رها و خورد/ به چشــم ماه بی قرین هرچی تکون داد سرشو /تیر ولی جــدانشد بدون دست،حریف اون/ضربه ی بی هوانشد توو اوج غربتـش زدن /عمــود آهنین به سر به یاد غــربت حســین /کشید آه پـر شــــرر باصورت افتاد رو زمیــــن /ماه مـنیر علقمه رسیده بود بالا سرش/ پهلو شکسـته فاطمه زدشت پاک علـــقمه /عــطـر گل یاس رسید مادر قد خمیـــــده ای /به داد عبــاس رسید گفت به ســقا، پســـــرم /منتــظره برادرت صــــدا بـزن تا برســــه /برادرت بالا سرت پیچید صدای یا اَخا/به گوش زینب وحسین رسوند به نهر علقمه /خودش رو شاه عالمین پیکر عباسشـــو دید /گـم شــده زیر نیزه ها دو دســــتای برادرش /شـده ز پیکرش جدا یکی یکی روی زمــین /دستای عباسشو دید اون دستای بریده رو/به روی صورتش کشید بوسه میزد به دستایی /که می گرفتن علمو چطـــور به خیــــمه ببره /این آقای با کَرَمو ســـر برادر و گذاشــت /غریبونه رو زانوها صدای غربت حسین/پیچید توو دشت کربلا چشماتو وا کن اومــدم /بالا سرت ،پناه من ای تکیه گاه بچــــه هام /دلخوشی سپاه من هنوز دارم می ســـوزم از/ داغ علــی اکبرم برادرم ،با رفتنــت /شکـــسته شد این کمرم پاشـــو نذار خنــــده کنن /به غربت برادرت الهی من فـــدای این / زخــمای روی پیکرت پاشودیگه آب نمیخوان/همه میگن عموبیاد دیگه صدای ناله ی / اصــــغرم هم در نمیاد چاره کار من تویی /نمــونده چاره ای برام الهی طاقــــتم بده /رفــــتن همه برادرام با هر اذیتی که بود/یه حرفی رو زدبه حسین برای اولین دفــــعه / باحیا رو زد به حسین تو رو به جان مادرت / منو نبــر سمت حرم که خیلی شرمنده ام از/ لبای خشک اصغرم شعر:رقیه سعیدی (کیمیا) 𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ 📌«نشر بدون ذکر منبع ونام شاعرجایز نمیباشد.» |↲گلواژه‌هاے اهل‌بیت (ع) ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌