ریاضی یزدی شعر عاشورایی.mp3
زمان: حجم: 1.49M
نبی ما محمد گاه گاهی به اقلیم یمن بودش نگاهی نمی دانم‌ در آن صحرا چه دیدی کزو بوی خدا را می‌شنیدی به هر گلشن گلی روید خدایی در آن گل هست بوی آشنایی به هر رنگی گل توحید روید دهد بوی خدایی تا که بوید از آن امروز آن بو در یمن نیست که‌ آن چوپان عارف در قَرَن نیست ببو ای دل زمین کربلا را کز اینجا بشنوی بوی خدا را مگر ای کربلا خاک بهشتی که خاکی مشک بو عنبر سرشتی اگر خاکی ، به معجز کیمیایی بهشتی، کعبه‌ای، عرش خدایی اگر خاک تو را دستی ببیزد به جای خاک، اشک و خون بریزد اگر بستند بر اهل حرم آب تو را اشک یتیمان کرد سیراب نه از آب فرات است این غم تو که گرید آسمان زین ماتم تو تو را دیگر چه حاجت بر فرات است که پیش از اشک ما صد دجله، مات است چه زیور‌ها که زیب سینۀ توست چه گوهرها که در گنجینۀ توست تن پاکی که در خاکت نهان است عزیز آر ، کاو آرام جان است کتاب وحی شمع خانۀ او پیمبرها به جان پروانۀ او فلک صد ماه و خورشید ار برآرد چو تو منظومه ای شمسی ندارد بگو ای خاک با خورشید گردون میا از حجله‌گاه شرق بیرون که اینجا روی نی خواهد درخشید سری روشن تر از صد ماه و خورشید که یک نی آفتاب روز محشر بلند است از زمین الله‎‌اکبر @golestanehekmat