eitaa logo
حافظ خوانی و ادبیات
1.2هزار دنبال‌کننده
611 عکس
289 ویدیو
4 فایل
اشعار حافظ و آشنایی با شعر کهن و معاصر با صوتهای متنوع راه ارتباطی و تبادل فقط با کانالهای ادبی @adab_doost
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5771900553596504160.mp3
زمان: حجم: 987.7K
بهار کرد جهان را ز کوه و صحرا سبز بهار من‌ بکن آخر تو‌ نیز ما را سبز همان‌ به خاک تعلق چو کار خود گره ای اگر چه‌‌ گشت چو تسبیح‌ دانه‌ ی ما سبز ز تلخ گویی پیران دلت جوان گردد که دی به زهر هوا می کند جهان را سبز چو خضر ساخته آب حیات گریه مرا که هر کجا رسدم پای گردد آنجا سبز روند صاف دلان بی تعلق از دنیا برون ز کوره آتش دوید مینا سبز شود ز باد اجل نخل قامتت عریان قبا چو‌ برگ خزان سرخ باشدت یا سبز گریستیم چو‌ ابر آنقدر ز غم واعظ که تیغ کوه شد از آب دیده ی ما سبز @hafez_adabiyat
الهی شاد بدانم .mp3
زمان: حجم: 279.9K
الهی شاد بدانم که به درگاه تو به عرض نیازم. بر آن امید که روزی در میدان فضل به تو نازم توام بپذیری و به تو پردازم . نظری در من نگری و دو گیتی به آب اندازم. الهی الهی از آنچه نخواهی چه آید ، و آن را که نخوانی کی آید بخوانمان پروردگارا @hafez_adabiyat
غزل_بیدل_از_چمن_تا_انجمن_جوش_بهار_رحمت_است.mp3
زمان: حجم: 987.6K
  از چمن تا انجمن جوش بهار رحمت است دیده هرجا باز می‌ گردد دچار رحمت است خواه ظلمت‌کن تصور خواه نور آگاه باش هرچه اندیشی نهان و آشکار رحمت است دربساط آفرینش جزهجوم فضل نیست چشم نابینا سپید از انتظار رحمت است نیست باک از حادثاتم در پناه بیخودی گردش‌رنگی‌که من دارم حصار رحمت است سبحه ایٔ دیگر به ذکر مغفرت درکار نیست تا نفس باقی‌ست هستی در شمار رحمت است وحشی دشت معاصی را دو روزی سر دهید تاکجا خواهد رمید آخر شکار رحمت است نه فلک تا خاک آسوده‌ست در آغوش عرش صورت رحمان همان بی‌اختیار رحمت است شام اگرگل‌کرد بیدل پرده‌دار عیب ماست صبح اگر خندید در تجدیدکار رحمت است @hafez_adabiyat
از آه روز گردان.mp3
زمان: حجم: 968.4K
از آه روز گردان شبهای تار خود را آیینه دو رو کن لیل و نهار خود را دایم بود فروزان چون آتش دل لعل هر کس نداد بیرون از دل شرار خود را خواهی که آسمانها در بر رخت نبندند با خاک کن برابر اول حصار خود را در ملک دل مگردان مطلق عنان هوس را از دست باد بستان مشت غبار خود را زان جوهر گرامی هرگز خبر نیابی از گریه تا نسازی دریا کنار خود را بیکاری و توکل دورست از مروت بر دوش خلق مفکن زنهار بار خود را دلسوزی عزیزان چون برق در گدازست از سوز دل بر افروز شمع مزار خود را   @hafez_adabiyat
پی اشک من ندانم به کجا رسیده باشد (1).mp3
زمان: حجم: 995.9K
پي اشک من ندانم به کجا رسيده باشد زپي ات دويدني داشت به رهي چکيده باشد ز نگاه سرکشيدن به رخ تو نیست ممکن مگر از کمين حيرت مژه قد کشيده باشد تب و تاب موج بايد ز خروش بحر ديدن چه رسد به حالم آنکس که ترا نديده باشد به نسيمي از اجابت چمن حضور داريم دل چاک بال مي زد سحري دميده باشد ز طريق شمع غافل مگذر درين بيابان مژه آب ده زخاري که به پا خليده باشد همه کس سراغ مطلب به دري رساند و نازید من و ناز نيم جاني که به لب رسيده باشد به چمن ز خون بسمل همه جا بهار ناز است دم تیغ آن تبسم رگ گل بریده باشد به هزار پرده «بيدل»ز دهان بي نشانش سخني شنيده ام من که کسي نديده باشد @hafez_adabiyat
من چه درپای توریزم.mp3
زمان: حجم: 1.01M
من چه در پای تو ریزم که سزای تو بود سر نه چیزیست که شایسته پای تو بود خرم آن روی که در روی تو باشد همه عمر وین نباشد مگر آن وقت که رای تو بود ذره‌ای در همه اجزای من مسکین نیست که نه آن ذره معلق به هوای تو بود تا تو را جای شد ای سرو روان در دل من هیچ کس می‌نپسندم که به جای تو بود به وفای تو که گر خشت زنند از گل من همچنان در دل من مهر و وفای تو بود غایت آن است که ما در سر کار تو رویم مرگ ما باک نباشد چو بقای تو بود من پروانه صفت پیش تو ای شمع چگل گر بسوزم گنه من نه خطای تو بود عجب است آن که تو را دید و حدیث تو شنید که همه عمر نه مشتاق لقای تو بود خوش بود ناله دلسوختگان از سر درد خاصه دردی که به امید دوای تو بود ملک دنیا همه با همت سعدی هیچست پادشاهیش همین بس که گدای تو بود   @hafez_adabiyat
غزل ۴۰۲سعدی.mp3
زمان: حجم: 973.7K
غزل ۴۰۲     من بی‌مایه که باشم که خریدار تو باشم حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم تو مگر سایه لطفی به سر وقت من آری که من آن مایه ندارم که به مقدار تو باشم خویشتن بر تو نبندم که من از خود نپسندم که تو هرگز گل من باشی و من خار تو باشم هرگز اندر همه عالم نشناسم غم و شادی مگر آن وقت که شادی خور و غمخوار تو باشم من چه شایسته آنم که تو را خوانم و دانم مگرم هم تو ببخشی که سزاوار تو باشم گر چه دانم که به وصلت نرسم بازنگردم تا در این راه بمیرم که طلبکار تو باشم نه در این عالم دنیا که در آن عالم عقبی همچنان بر سر آنم که وفادار تو باشم خاک بادا تن سعدی اگرش تو نپسندی که نشاید که تو فخر من و من عار تو باشم @hafez_adabiyat
حکایت۴باب ۶ گلستان.mp3
زمان: حجم: 266.8K
حکایت شمارهٔ ۴   سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری   روزی به غرور جوانی سخت رانده بودم و شبانگاه به پای گریوه‌ای سست مانده. پیرمردی ضعیف از پس کاروان همی‌آمد و گفت: چه خسبی که نه جای خفتن است؟ گفتم: چون روم که نه پای رفتن است؟! گفت: این نشنیدی که صاحبدلان گفته‌اند: رفتن و نشستن به که دویدن و گسستن. ای که مشتاق منزلی مشتاب پند من کار بند و صبر آموز اسب تازی دو تگ رود به شتاب اشتر آهسته می‌رود شب و روز @hafez_adabiyat
حکایت۲باب۴گلستان.mp3
زمان: حجم: 320.8K
حکایت شمارهٔ ۲   سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی   بازرگانی را هزار دینار خسارت افتاد. پسر را گفت: نباید که این سخن با کسی در میان نهی. گفت: ای پدر! فرمان تو راست، نگویم، ولیکن خواهم که مرا بر فایدهٔ این مطلع گردانی که مصلحت در نهان داشتن چیست؟ گفت: تا مصیبت دو نشود: یکی نقصان مایه و دیگر شماتت همسایه. @hafez_adabiyat
ما را دلیست گوهر دریای نیم شب.mp3
زمان: حجم: 685.8K
ما را دلی است ، گوهر دریای نیم شب گوهر فشان محنت و غم های نیم شب جانا چه صبح بود که عشق تو ، در رسید در گوش عقل گفت ، خبرهای نیم شب بس منّتی بزرگ که بر عهده دل است زان ساقی سحرگه و سقای نیم شب یک صبح مثل صبح برآور دمی ز دل تا وا شود به روی تو درهای نیم شب ما ملک نیم روز به یک جو نمی خریم تا وام ماست ناله ی نجوای نیم شب ای دل بنال ورنه بشورند عاشقان در شورش سحرگه و سودای نیم شب انصاریا ، دریغ که هر کس نمی شود واقف به سر صبح و معمای نیم شب @hafez_adabiyat
نقل است.mp3
زمان: حجم: 804.1K
عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۹۶ - ذکر امام محمد باقر علیه الرحمه نقل است که از یکی از خواص امام محمد باقر علیه السلام‌ پرسیدند که او شب را چگونه می‌گذراند، گفت: چون لختی از شب برود و از اذکار و اوراد فارغ شود به آواز بلند گوید: الهی و سیدی، شب درآمد و ولایت تصرّف ملوک به سر آمد و ستارگان ظاهر شدند و خلایق بخفتند و صورت مردمان بیارامید. بار خدایا تو زنده‌ای و پاینده‌ای و بیننده ای، غنودن بر تو روا نیست و آن که تو را بدین صفت نداند هیچ نعمت را مقرّ نیست. تو آن خداوندی که رد سائل بر تو روا نباشد، آن که دعا کند از مؤمنان هم بر درگاهست که تو سائل را باز نداری. بار خدایا چون گور و حساب را یاد کنم چگونه از دنیا بهره‌ای جز تو خواهم؟ این می‌گفتی و می‌گریستی. @hafez_adabiyat
مگر روح الله آن شمع دل افروز.mp3
زمان: حجم: 1.77M
مگر روح الله آن شمع دلفروز به گورستان گذر می‌کرد یک روز ز گوری ناله‌ای آمد به گوشش دل از زاریّ آن آمد به جوشش دعا کرد آن زمان تا حق تعالی به یک دم زنده کردش چون خیالی یکی پیر خمیده چون کمانی سلامش گفت و ساکن شد زمانی مسیحش گفت پیرا کیستی تو چه وقتی مُردی و کی زیستی تو پس آنگه گفت ای بحر پر اسرار منم حیّانِ بن معبد چنین زار هزار و هشتصد سالست ای پاک که تا من مرده‌ام افتاده در خاک ازین سختی نیاسودم زمانی ندیدم خویش را یک دم امانی مسیحش گفت ای شوریده خوابت چرا کردند چندینی عذابت بدو گفت این عذاب من الیمست برای دانگی از مال یتیمست مسیحش گفت بی ایمان بمُردی که از دانگی تو چندین رنج بردی؟ چنین گفت او که بر ايمان بمُردم که چندین سال چندین رنج بردم دعا گفت آن زمان عیسی پاکش که تا خوش خفت دیگر زیر خاکش مسلمانان مسلمانی گر اینست ندانم کانچه می‌بینم چه دینست گرت یک جو حرام و ناصوابست هزار و هشتصد سالش عذابست وگر خود مال سر تا سر حرامست چه گویم کان عقوبت بر دوامست عزیزا چون وفاداری نداری غم خود خور که غمخواری نداری نداری هیچ گردن سر میفراز حساب خصم از گردن بینداز ندانی تو که تا در سیم کوشی به غفلت عمر زرّین می‌فروشی ازان زر بیشتر در زیرِ خاکست که از وی بیشتر مردم هلاکست بده از مردمی صد گنج پیوست ولی یک جو به مردی کم ده از دست کسی کو نان ده آمد از کسی به، که یک نان ده ز فرمان ده بسی به ولی کُشته شدن در پای پیلان به از نان خوردن از دست بخیلان @hafez_adabiyat