eitaa logo
حافظ خوانی و ادبیات
1.2هزار دنبال‌کننده
611 عکس
290 ویدیو
4 فایل
اشعار حافظ و آشنایی با شعر کهن و معاصر با صوتهای متنوع راه ارتباطی و تبادل فقط با کانالهای ادبی @adab_doost
مشاهده در ایتا
دانلود
خوانش و شرح غزل۱۸۰.mp3
زمان: حجم: 2.24M
غزل ۱۸۰   انصاف نبود آن رخ دلبند نهان کرد زیرا که نه روییست کز او صبر توان کرد امروز یقین شد که تو محبوب خدایی کز عالم جان این همه دل با تو روان کرد مشتاق تو را کی بود آرام و صبوری هرگز نشنیدم که کسی صبر ز جان کرد تا کوه گرفتم ز فراقت مژه‌ام آب چندان بچکانید که بر سنگ نشان کرد زنهار که از دمدمه کوس رحیلت چون رایت منصور چه دل‌ها خفقان کرد باران به بساط اول این سال ببارید ابر این همه تأخیر که کرد از پی آن کرد تا در نظرت باد صبا عذر بخواهد هر جور که بر طرف چمن باد خزان کرد گل مژده بازآمدنت در چمن انداخت سلطان صبا پر زر مصریش دهان کرد از دامن کُه تا به در شهر بساطی از سبزه بگسترد و بر او لاله فشان کرد شاید که زمین حله بپوشد که چو سعدی پیرانه سرش دولت روی تو جوان کرد @hafez_adabiyat
خوانش و شرح غزل۱۷۲.mp3
زمان: حجم: 2.39M
غزل ۱۷۲     هر آن ناظر که منظوری ندارد چراغ دولتش نوری ندارد چه کار اندر بهشت آن مدعی را که میل امروز با حوری ندارد چه ذوق از ذکر پیدا آید آن را که پنهان شوق مذکوری ندارد میان عارفان صاحب نظر نیست که خاطر پیش منظوری ندارد اگر سیمرغی اندر دام زلفی بماند تاب عصفوری ندارد طبیب ما یکی نامهربانست که گویی هیچ رنجوری ندارد ولیکن چون عسل بشناخت سعدی فغان از دست زنبوری ندارد @hafez_adabiyat
خوانش وشرح غزل۸۹.mp3
زمان: حجم: 2.06M
غزل ۸۹     بتا هلاک شود دوست در محبت دوست که زندگانی او در هلاک بودن اوست مرا جفا و وفای تو پیش یکسان است که هر چه دوست پسندد به جای دوست نکوست مرا و عشق تو گیتی به یک شکم زادست دو روح در بدنی چون دو مغز در یک پوست هر آنچه بر سر آزادگان رود زیباست علی‌الخصوص که از دست یار زیباخوست دلم ز دست به در برد سروبالایی خلاف عادت آن سروها که بر لب جوست به خواب دوش چنان دیدمی که زلفینش گرفته بودم و دستم هنوز غالیه‌بوست چو گوی در همه عالم به جان بگردیدم ز دست عشقش و چوگان هنوز در پی گوست جماعتی به همین آب چشم بیرونی نظر کنند و ندانند کآتشم در توست ز دوست هر که تو بینی مراد خود خواهد مراد خاطر سعدی مراد خاطر اوست @hafez_adabiyat
خوانش و شرح غزل۱۸۱.mp3
زمان: حجم: 2.07M
غزل ۱۸۱     باد آمد و بوی عنبر آورد بادام شکوفه بر سر آورد شاخ گل از اضطراب بلبل با آن همه خار سر درآورد تا پای مبارکش ببوسم قاصد که پیام دلبر آورد ما نامه بدو سپرده بودیم او نافه مشک اذفر آورد هرگز نشنیده‌ام که بادی بوی گلی از تو خوشتر آورد کس مثل تو خوبروی فرزند نشنید که هیچ مادر آورد بیچاره کسی که در فراقت روزی به نماز دیگر آورد سعدی دل روشنت صدف وار هر قطره که خورد گوهر آورد شیرینی دختران طبعت شور از متمیزان برآورد شاید که کند به زنده در گور در عهد تو هر که دختر آورد   @hafez_adabiyat
خوانش و شرح غزل۱۷۳.mp3
زمان: حجم: 2.44M
غزل ۱۷۳     آن که بر نسترن از غالیه خالی دارد الحق آراسته خلقی و جمالی دارد درد دل پیش که گویم که به جز باد صبا کس ندانم که در آن کوی مجالی دارد دل چنین سخت نباشد که یکی بر سر راه تشنه می‌میرد و شخص آب زلالی دارد زندگانی نتوان گفت حیاتی که مراست زنده آنست که با دوست وصالی دارد من به دیدار تو مشتاقم و از غیر ملول گر تو را از من و از غیر ملالی دارد مرغ بر بام تو ره دارد و من بر سر کوی حبذا مرغ که آخر پر و بالی دارد غم دل با تو نگویم که نداری غم دل با کسی حال توان گفت که حالی دارد طالب وصل تو چون مفلس و اندیشه گنج حاصل آنست که سودای محالی دارد عاقبت سر به بیابان بنهد چون سعدی هر که در سر هوس چون تو غزالی دارد   @hafez_adabiyat
خوانش وشرح غزل۹۱.mp3
زمان: حجم: 2.41M
غزل ۹۱   سفر دراز نباشد به پای طالب دوست که زنده ابدست آدمی که کشته اوست شراب خورده معنی چو در سماع آید چه جای جامه که بر خویشتن بدرد پوست هر آن که با رخ منظور ما نظر دارد به ترک خویش بگوید که خصم عربده جوست حقیر تا نشماری تو آب چشم فقیر که قطره قطره باران چو با هم آمد جوست نمی‌رود که کمندش همی‌برد مشتاق چه جای پند نصیحت کنان بیهده گوست چو در میانه خاک اوفتاده‌ای بینی از آن بپرس که چوگان از او مپرس که گوست چرا و چون نرسد بندگان مخلص را رواست گر همه بد می‌کنی بکن که نکوست کدام سرو سهی راست با وجود تو قدر کدام غالیه را پیش خاک پای تو بوست بسی بگفت خداوند عقل و نشنیدم که دل به غمزه خوبان مده که سنگ و سبوست هزار دشمن اگر بر سرند سعدی را به دوستی که نگوید به جز حکایت دوست به آب دیده خونین نبشته قصه عشق نظر به صفحه اول مکن که تو بر توست   @hafez_adabiyat
ای باد که بر خاک در دوست گذشتی.mp3
زمان: حجم: 692.6K
غزل ۵۲۷   سعدی   ای باد که بر خاک در دوست گذشتی پندارمت از روضه بستان بهشتی دور از سببی نیست که شوریده سودا هر لحظه چو دیوانه دوان بر در و دشتی باری مگرت بر رخ جانان نظر افتاد سرگشته چو من در همه آفاق بگشتی جز یاد تو بر خاطر من نگذرد ای جان با آن که به یک باره‌ام از یاد بهشتی بسیار گذشتی که نکردی سوی ما چشم یک دم ننشستم که به خاطر نگذشتی قلاب تو در کس نفکندی که نبردی شمشیر تو بر کس نکشیدی که نکشتی سیلاب قضا نسترد از دفتر ایام این‌ها که تو بر خاطر سعدی بنوشتی   @hafez_adabiyat
خوانش و شرح غزل۱۸۲.mp3
زمان: حجم: 1.51M
غزل ۱۸۲     زنده شود هر که پیش دوست بمیرد مرده دلست آن که هیچ دوست نگیرد هر که ز ذوقش درون سینه صفاییست شمع دلش را ز شاهدی نگزیرد طالب عشقی دلی چو موم به دست آر سنگ سیه صورت نگین نپذیرد صورت سنگین دلی کشنده سعدیست هر که بدین صورتش کشند نمیرد   @hafez_adabiyat
هر کسی را نتوان گفت که صاحب نظرست.mp3
زمان: حجم: 689.9K
غزل ۶۶     هر کسی را نتوان گفت که صاحب نظر است عشقبازی دگر و نفس پرستی دگر است نه هر آن چشم که بینند سیاه است و سپید یا سیاهی ز سپیدی بشناسد بصر است هر که در آتش عشقش نبود طاقت و سوز گو به نزدیک مرو کآفت پروانه پر است گر من از دوست بنالم نفسم صادق نیست خبر از دوست ندارد که ز خود با خبر است ور به تیغم بزنی با تو مرا خصمی نیست خصم آنم که میان من و تیغت سپر است من از این بند نخواهم به در آمد همه عمر بند پایی که به دست تو بود تاج سر است دست سعدی به جفا نگسلد از دامن دوست ترک لؤلؤ نتوان گفت که دریا خطر است   @hafez_adabiyat
من چه درپای توریزم.mp3
زمان: حجم: 1.01M
من چه در پای تو ریزم که سزای تو بود سر نه چیزیست که شایسته پای تو بود خرم آن روی که در روی تو باشد همه عمر وین نباشد مگر آن وقت که رای تو بود ذره‌ای در همه اجزای من مسکین نیست که نه آن ذره معلق به هوای تو بود تا تو را جای شد ای سرو روان در دل من هیچ کس می‌نپسندم که به جای تو بود به وفای تو که گر خشت زنند از گل من همچنان در دل من مهر و وفای تو بود غایت آن است که ما در سر کار تو رویم مرگ ما باک نباشد چو بقای تو بود من پروانه صفت پیش تو ای شمع چگل گر بسوزم گنه من نه خطای تو بود عجب است آن که تو را دید و حدیث تو شنید که همه عمر نه مشتاق لقای تو بود خوش بود ناله دلسوختگان از سر درد خاصه دردی که به امید دوای تو بود ملک دنیا همه با همت سعدی هیچست پادشاهیش همین بس که گدای تو بود   @hafez_adabiyat
غزل ۴۰۲سعدی.mp3
زمان: حجم: 973.7K
غزل ۴۰۲     من بی‌مایه که باشم که خریدار تو باشم حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم تو مگر سایه لطفی به سر وقت من آری که من آن مایه ندارم که به مقدار تو باشم خویشتن بر تو نبندم که من از خود نپسندم که تو هرگز گل من باشی و من خار تو باشم هرگز اندر همه عالم نشناسم غم و شادی مگر آن وقت که شادی خور و غمخوار تو باشم من چه شایسته آنم که تو را خوانم و دانم مگرم هم تو ببخشی که سزاوار تو باشم گر چه دانم که به وصلت نرسم بازنگردم تا در این راه بمیرم که طلبکار تو باشم نه در این عالم دنیا که در آن عالم عقبی همچنان بر سر آنم که وفادار تو باشم خاک بادا تن سعدی اگرش تو نپسندی که نشاید که تو فخر من و من عار تو باشم @hafez_adabiyat
خوانش وشرح غزل۲۵سعدی.mp3
زمان: حجم: 3.15M
غزل ۲۵     اگر تو برفکنی در میان شهر نقاب هزار مؤمن مخلص درافکنی به عقاب که را مجال نظر بر جمال میمونت بدین صفت که تو دل می‌بری ورای حجاب درون ما ز تو یک دم نمی‌شود خالی کنون که شهر گرفتی روا مدار خراب به موی تافته پای دلم فروبستی چو موی تافتی ای نیکبخت روی متاب تو را حکایت ما مختصر به گوش آید که حال تشنه نمی‌دانی ای گل سیراب اگر چراغ بمیرد صبا چه غم دارد و گر بریزد کتان چه غم خورد مهتاب دعات گفتم و دشنام اگر دهی سهل است که با شکردهنان خوش بود سؤال و جواب کجایی ای که تعنت کنی و طعنه زنی تو بر کناری و ما اوفتاده در غرقاب اسیر بند بلا را چه جای سرزنش است گرت معاونتی دست می‌دهد دریاب اگر چه صبر من از روی دوست ممکن نیست همی‌کنم به ضرورت چو صبر ماهی از آب تو باز دعوی پرهیز می‌کنی سعدی که دل به کس ندهم کل مدع کذاب   @hafez_adabiyat